ترجمه مقاله

آیس

لغت‌نامه دهخدا

آیس . [ ی ِ ] (ع ص ) ناامید. نومید. نمید. مأیوس . قانط. قنوط :
بود شخصی عالمی قطبی کریم
اندر آن منزل که آیس شد ندیم .

مولوی .


چونکه قبضی آیدت ای راهرو
آن صلاح تست آیس دل مشو.

مولوی .


عسر با یسر است هین آیس مباش
راه داری زین ممات اندر معاش .

مولوی .


لیک تو آیس مشو هم پیل باش
ور نه پیلی در پی تبدیل باش .

مولوی .


لیک خورشید عنایت تافته ست
آیسان را از کرم دریافته ست .

مولوی .


هم بر آن بو می تنند و میروند
هر دمی راجی ّ و آیس میشوند.

مولوی .


و آن در اصل آئس باشد.
ترجمه مقاله