اباحت
لغتنامه دهخدا
اباحت . [ اِ ح َ ] (ع مص ) اباحه . مباح کردن . حلال کردن . جائز داشتن . روا شمردن . حلیت . جواز. روائی . دستوری . رخصت . مقابل حَظْر و تحریم و منع :
کاین اباحت زین جماعت فاش شد
رخصت هر مفلس قلاش شد.
|| غارت کردن . || از بیخ برکندن . || ظاهر کردن راز.
کاین اباحت زین جماعت فاش شد
رخصت هر مفلس قلاش شد.
مولوی .
|| غارت کردن . || از بیخ برکندن . || ظاهر کردن راز.