ترجمه مقاله

ابض

لغت‌نامه دهخدا

ابض . [ اَ ] (ع مص ) رها کردن . || بستن ساق دست شتر را به برسوی آن تا گریختن نتواند. شتر را به اباض بستن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن . || جنبیدن . || زدن رگ اباض کسی را. درهم کشیده شدن رگ نَسا. با هم آمدن . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله