ترجمه مقاله

ابن تومرت

لغت‌نامه دهخدا

ابن تومرت . [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲبن تومرت ، منعوت به مهدی هرغی . ابن خلدون او را امغار مینامد که در زبان بربری بمعنای رئیس است . مولد او بین 470 و 480 هَ .ق . در قریه ای از کوه سوس الأقصی از بلاد مغرب است .در جوانی بمشرق مسافرت کرد و بدانجا علوم دینی فراگرفت و ابن خلکان گوید صحبت ابوحامد غزالی را نیز درک کرد. و پس از آن بمغرب بازگشت . در آن وقت مذهب تجسم بمغرب رواج داشت و اهل آن مردمی متعصب و خشک بودند چنانکه کتابهای غزالی را یکبار بسوختند. ابن تومرت در آنجا ادعای مهدویت کرد و بامر بمعروف و نهی از منکر پرداخت و نسب خود به علی بن ابیطالب پیوست . مردی موسوم به عبدالمؤمن بن علی که پس از وی به نشر دعوت اوپرداخت پیروی او گزید و دعوت آنان قوت گرفت . در سال 517 ابن تومرت عبدالمؤمن را بجنگ مرابطین فرستاد وسپاه او هزیمت یافت لیکن بعلت ضعف مرابطین دوباره قوت گرفتند تا در سال 522 یا 524 ابن تومرت وفات کرد (قبر او در شهر تین ُملّل است ) و عبدالمؤمن بوصیت اوجانشین ابن تومرت شده و سرسلسله ٔ موحدین او باشد.
ترجمه مقاله