ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) فضل بن عباس ربنجنی شاعر سامانیان معاصر رودکی . او راست در رثاء نصربن احمد سامانی و تهنیت جلوس امیر نوح بن منصور:
پادشاهی گذشت خوب نژاد
پادشاهی نشست فرخ زاد
از گذشته جهانیان غمگین
وز نشسته جهانیان دلشاد
بنگر اکنون بچشم عقل نکو
کانچه از ما گرفت ایزد داد
گر چراغی ز پیش ما برداشت
باز شمعی بجاش بازنهاد
ور زحل نحس خویش پیدا کرد
مشتری نیز داد خویش بداد.
پادشاهی گذشت خوب نژاد
پادشاهی نشست فرخ زاد
از گذشته جهانیان غمگین
وز نشسته جهانیان دلشاد
بنگر اکنون بچشم عقل نکو
کانچه از ما گرفت ایزد داد
گر چراغی ز پیش ما برداشت
باز شمعی بجاش بازنهاد
ور زحل نحس خویش پیدا کرد
مشتری نیز داد خویش بداد.