ترجمه مقاله

ابوالفتح

لغت‌نامه دهخدا

ابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) مظفربن محمد. (خواجه ٔ عمید...) خراسانی . پس از آنکه رکن الدین ابوطالب طغرل بیگ بن سلجوق سلجوقی اصفهان را فتح و ضمیمه ٔ مستملکات خویش کرد حکمرانی اصفهان بابی الفتح مظفر داد و او ظاهراً از پیش حکومت نیشابور داشته و او را سه پسرابوالقاسم علی و ابونصر و ابوطاهر محمد بوده است و این ابوالفتح همان است که قصه ٔ ویس ورامین را از پهلوی به امر و بنام او نظم کرده اند.
ابوالفتح آفتاب نامداران
مظفر نام و تاج کامکاران ...
خداوندی چو بوالفتح مظفر
ز سلطان یافته هم جاه و هم فر
هم از تخمه بزرگ و هم ز دولت
هم از پایه بلند و هم ز همت
هم از گوهر گزیده هم ز اختر
هم از منظر ستوده هم ز مخبر
چو مشرق بود اصلش هامواره
برآینده از او ماه و ستاره
کنون زو آمده خواجه چو خورشید
جهان در فر نورش بسته امّید
زفتحش کنیت آمد وز ظفر نام
ازیرا یافته ست از هردوان کام
جهان چون بنگری پیر جوانست
عمید نامور همچون جهانست
جوان است او به سال و بخت و رامش
چو پیر است او به رای و عقل و دانش ...
اگرچه فخر ایران اصفهان است
فزون زان قدر آن فخر جهانست
بدرد دل همی گرید نشابور
از آن کاین نامور گشته ست از او دور
بکام دل همی خندد صفاهان
بدان کز عدل او گشته ست نازان ...
خداوندی بداد و دین مؤیّد
ابوالفتح مظفر بِن ْ محمد
خراسان را به نام نیک مفخر
سپاهان را بحکم داد داور.

(از دیباچه و خاتمه ٔ منظومه ٔ ویس و رامین ).


ترجمه مقاله