ترجمه مقاله

ابوالفرج

لغت‌نامه دهخدا

ابوالفرج . [ اَ بُل ْ ف َ رَ ] (اِخ ) ابن طَراری یا طَرار معافی بن زکریابن یحیی بن حمیدبن حمادبن داود جریری . یکی از افاضل مائه ٔ چهارم و از اساتید انواع علوم و صناعات و خاصه فقه و حدیث و ادب . مولد او پنجشنبه ٔ هفتم رجب سال 303 یا 305 هَ . ق . وابوبکر خطیب در تاریخ بغداد گوید: کان ابوالفرج من اعلم الناس فی وقته بالفقه و النحو و اللغة و اصناف الاَّداب و ابومحمد باجی میگفت لو اوصی رجل بثلث ماله لأعلم الناس لوجب ان یدفع الی ابی الفرج المعافی ؛ یعنی اگر کسی ثلث مال خویش بدانشمندترین مردم وصیت کند آن مال باید به ابی الفرج المعافی داد و باز میگفت اذاحضر القاضی ابوالفرج فقد حضر العلوم کلها؛ یعنی چون قاضی ابوالفرج در مجلسی حضور یافت تمامت علوم در آن مجلس حاضر آمده است و احمدبن عمربن روح یکی از شاگردان مشهور او گوید: روزی گروهی از دانشمندان در سرای یکی از رؤسای بغداد گرد آمدند و ابن طرار نیز در انجا بود گفتند در کدام یک از شعب علم بحث کنیم قاضی ابوالفرج بمیزبان گفت دارالکتب تو محتوی همه ٔ انواع علوم و اصناف ادب است ، اگر بینی غلامی بفرست تا در آن بگشاید و هر کتاب که آورد در آن بحث و مجارات کنیم .ابن روح گوید این گفته نشانه و علامتی است که ابن طراری را در قاطبه ٔ علوم خبرت و از تمامت صناعات نصیب بوده است . او در ابتدا صحبت ابوعبداﷲ ابراهیم بن محمدبن عرفه مشهور به نفطویه را دریافت و علوم نحو و سایر شعب ادب از وی فراگرفت و حدیث از ابوالقاسم بغوی وابوبکربن داود و یحیی بن صاعد و ابوسعید عدوی و ابوحامد حضرمی و جز آنان شنید و در فقه پیرو مذهب محمدبن جریر طبری بود و شهرت او به جریری از این راه است . او چندی در باب الطاق بغداد نیابت قاضی داشت و او را تلامیذ بسیار در فقه و حدیث و جز آن بود از جمله احمدبن عمربن نوح و احمدبن علی ثوری و ابوالقاسم ازهری وقاضی ابوالطیب طبری . ابوحیان توحیدی گوید: با آن دانش و فرط فضل در جمیع فنون و بالاخص علم آثار و معرفت اخبار و ایام عرب و جز آن که در ابوالفرج جمع آمد در فقر و تنگدستی بکمال بود و روزی او را بزمستان در جامع رصافه دیدم که به پشت در آفتاب خفته بود و جامه ای سخت مندرس که مایه ٔ شگفتی هر بیننده بود دربرداشت . من پیش شدم و از راه تسلیت گفتم مهلا ایها الشیخ و صبراً فانک بعین اﷲ تعالی و مرأی منه و مسمع و ما جمع اﷲ تعالی لاحد شرف العلم و عزالمال ؛ یعنی ای شیخ بر شدت خویش شکیبا باش چه حال تو بر خدای پوشیده نیست وخدای تعالی هیچ گاه شرف علم و عز مال را در یک تن جمع نفرمود. چون ابوالفرج این کلام شنید سربرداشت و گفت ما لا بد منه من الدنیا فلیس منه بد؛ یعنی با این همه از ناگزیر گزیر نباشد. و قطعه ٔ ذیل خواندن گرفت :
یا محنة اﷲ کفی ان لم تکفی فخفی
قد آن َ ان ترحمینا من طول هذاالتسفّی
طلبت جدا لنفسی فقیل لی قدتوفی
فلا علومی تجدی ولاصناعة کفی
ثور ینال الثریا و عالم متخفی .
و نیز از اشعار اوست :
اءَ اَقتبس الضیاء من الضباب
و التمس الشراب من السراب
ارید من الزمان النذل بذلا
و اریا من جنی سلع و صاب
ارجی ان الاقی لاشتیاقی
خیارالناس فی زمن الکلاب .
و نیز او راست :
الا قل لمن کان لی حاسداً
اتدری علی من اسأت الادب
اساءْت َ علی اﷲفی فعله
لانک لم ترض لی ما وهب
فجازاک عنه بان زادنی
و سد علیک وجوه الطلب .
مالک العالمین ضامن رزقی
فلماذا املک الخلق رقی
قدقضی لی بما علی ّ و ما لی
خالقی جل ذکره قبل خلقی
صاحب البذل و الندی فی یساری
و رفیقی فی عسرتی حسن رفقی
فکمالایرد عجزی رزقی
فکذ الایجر رزقی حذقی .
وفات ابوالفرج به روز دوشنبه ٔ 18 ذی حجه ٔ 390 هَ . ق . در نهروان بود واو را کتبی سودمند در ادب و جز آن است و از جمله کتاب الجلیس والانیس و کتاب التفسیر. و رجوع به نامه ٔ دانشوران ج 1 ص 349 شود.
ترجمه مقاله