ترجمه مقاله

ابوالفضل

لغت‌نامه دهخدا

ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بیهقی . الشیخ ابوالفضل محمدبن الحسین الکاتب البیهقی . ابوالحسن علی بن زید بیهقی در صص 178 - 175 گوید: او دبیر سلطان محمود بود به نیابت ابونصربن مشگان و دبیر سلطان محمدبن محمود بود و دبیر سلطان مسعودآنگاه دبیر سلطان مودود آنگاه دبیر سلطان فرخ زاد. وچون مدت مملکت سلطان فرخ زاد منقطع شد انزوا اختیار کرد و بتصانیف مشغول گشت . مولد او دیه حارث آباد بوده است و از تصانیف او کتاب زینةالکتاب است و در آن فن مثل آن کتاب نیست و تاریخ ناصری از اول ایام سبکتکین تا اول ایام سلطان ابراهیم روز به روز تاریخ ایشان را بیان کرده است . و آن همانا سی مجلد منصف زیادت باشد، از آن مجلدی چند در کتابخانه ٔ سرخس دیدم ، و مجلدی چند در کتابخانه ٔ مهد عراق رحمهااﷲ. و مجلدی چند در دست هرکسی و تمام ندیدم و با فصاحت و بلاغت . احادیث بسیار سماع داشته است . قال نا ابوعبدالرحمن السلمی فی سنة احدی و اربعمائة (401 هَ . ق .) قال نا جدی اسماعیل بن نجید نا عبداﷲبن حامد نا ابوبشر اسماعیل بن ابراهیم الحلوانی نا علی بن داود القنطری نا وکیعبن الجراح انّه قال : اذا اخذت فالا من القرآن فاقراء سورةالاخلاص ثلاث مرّات او المعوذتین و فاتحةالکتاب مرة ثم خذ الفال . و خواجه ابوالفضل گوید: در سنه ٔ اربعمائة (400 هَ . ق .) در نیشابور شست و هفت نوبت برف افتاد. آنگاه سید ابوالبرکات العلوی الجوری بمن نامه ای نوشت این دو بیت اندر آنجا:
هنیئا لکم یا اهل غزنة قسمة
خصصتم بها فخراً و نلتم بها عزّا
دراهمنا تجبی الیکم و ثلجکم
یرد الینا هذه قسمة ضیزی .
و آن قحط که در سنه ٔ احدی و اربعمائه (401 هَ . ق .) افتاد در نیشابور از این سبب بود که غله را آفت رسید از سرما و این قحط درخراسان و عراق عام بود و در نیشابور و نواحی آن سخت تر، آنچه بحساب آمد که در نیشابور هلاک شده بود از خلایق صد و هفت هزار و کسری خلق بود، چنانکه ابوالنصر العتبی در کتاب یمینی بیارد، گوید جمله گورها باز کردند و استخوانهای دیرینه ٔ مردگان بکار بردند و بجایی رسید حال که مادران و پدران فرزندان را بخوردند و امام ابوسعد خرگوشی ، در تاریخ خویش اثبات کند که هرروزاز محله ٔ وی زیادت از چهارصد مرده بگورستان نقل افتادی و این قحط نه از آن بود که طعام عزیز بود، بل که علت جوع کلبی بود که بر خلق مستولی شده بود. و در کتاب یمینی می آید که در این ایام طباخ بود که در بازار چندین من نان بر دکان نهادی که کسی نخریدی . و هفده من نان بدانگی بود، مردم بیشتر چندانکه طعام می خوردند سیر نمی شدند. و عبد لکانی زوزنی راست در این قحط:
لاتخرجن من البیوت لحاجة او غیر حاجة
والباب اغلقه علیک موثقا منه رتاجه
لایقتنصک الجائعون فیطبخوک بشورباجه .
نعوذ باﷲ من هذه الحالة. و چون غلات دررسید در سنه ٔ اثنتین و اربعمائة (402 هَ . ق .) آن علت و آن آفت زایل شد. و خواجه ابوالفضل البیهقی گوید:نشاید خدمتکار سلطان را نقد ذخیره نهادن ، که این شرکت جستن بود در ملک ، چه خزانه بنقد آراستن و ذخیره نهادن از اوصاف و عادات ملوک است و نه ضیاع و عقار ساختن ، که آن کار رعایا بود. و خدمتکار سلطان درجه و رتبت دارد میان رعیت و میان سلطان . از رعیت برتر بود و از سلطان فروتر، بسلطان مانندگی نباید کرد در نقد ذخیره نهادن ، و برعیت مانندگی نباید جست در ضیاع و مستغلات ساختن ، اندر خدمت سلطان بمرسومی قناعت باید کرد و از آن خرجی بررفق میکرد در جاه و نفاذ امر. و خرجی متوسط از خدمت سلاطین بیش طمع نباید داشت . و بدین جاه کسب دنیا نباید کرد تا بماند، که اگر جاه را سبب کسب دنیا سازد هم جاه زایل شود هم مال و روا بود که جان را آفت رسد. و هرکجا که دارالملک بود باید که آن کس را سرای معمور بود، تا بر سر رعیت نزول نباید کرد. و اگر هرجای که پادشاه آنجا نشیند و آنجا شود گوسفندکی چند دارد مصلحت بود، که هرکه گوسفند ندارد درخدمت سلطان دَرِ مروت و ضیافت بر وی فروبسته باشد واگر تواند چنان سازد که خرج وی از مرسوم زیادت آید،تا هم مروت بود هم دفع آفت ، و امانت برزد در گفتن ونوشتن تا از سیاست و عزل ایمن بود، و اگر این جاه خویش در اغاثت ضعفا و اعانت محاویج صرف کند رکنی از ارکان سعادت آخرت حاصل کرده باشد، بدین وجه هم در دنیا بی آفت بود هم در عقبی امیدی فسیح بود برحمت حق تعالی . و من منظوم قوله :
جرمی قدا ربی علی العذر
فلیس لی شی ٔ سوی الصبر
فاسر عنی خاطری کله
لانفق الایّام فی الشکر.
و او را از جهت مهرزنی قاضی در غزنی حبس فرمود بعد از آن طغرل برار که غلام گریخته ٔ محمودیان بود ملک غزنی گرفت و سلطان عبدالرشید را بکشت و خدم ملوک را با قلعه فرستاد. و از آن جمله یکی ابوالفضل بیهقی بود که از زندان قاضی با حبس قلعه فرستاد. ابوالفضل در آن قلعه گوید:
کلما مر من سرورک یوم
مر فی الحبس من بلائی یوم
ما لبؤسی وما لنعمی دوام
لم یدم فی النعیم و البؤس قوم .
پس اندک مایه روزگار برآمد که طغرل برار بردست نوشتکین زوبین دار کشته آمد ومدت استیلای وی پنجاه و هفت روز بیش نبود و ملک با محمودیان افتاد و بر ولی نعمت بیرون آمدن مبارک نیاید و مدت دراز مهلت ندهد. و من سل سیف البغی قتل به . و توفی الشیخ ابوالفضل محمدبن الحسین البیهقی الکاتب فی صفر سنة سبعین و اربعمائة (470 هَ . ق .) و باز علی بن زید بیهقی در موضع دگر از تاریخ بیهق گوید: خواجه ابوالفضل البیهقی که دبیر سلطان محمودبن سبکتکین بوداستاد صناعت و مستولی بر مناکب و غوارب ، تاریخ آل محمود ساخته است بپارسی ، زیادت از سی مجلد، بعضی در کتابخانه ٔ سرخس بود و بعضی در کتبخانه ٔ مدرسه ٔ خاتون ،مهد عراق . و حاجی خلیفه در سه مورد نام تاریخ بیهقی بصورتهای مختلف ذیل آورده است : تاریخ آل سبکتکین ، جامعالتواریخ ، جامع فی تاریخ بنی سبکتکین . و با التزام او که فارسی بودن آنرا قید نکرده چنین مینماید که این تاریخ عربی است ولی البته این تسامحی است و آقای قزوینی در تعلیقات خود بر جلد اول لباب الالباب آورده اند که ریو در فهرست نسخ فارسی ب م (ص 159) گمان کرده است که فقط قسمتی از آن را که متعلق به تاریخ ناصرالدین سبکتکین بوده تاریخ ناصری می گفته اند و نه چنین است بلکه مجموع را تاریخ ناصری می خوانده اند و آنگاه قسمتی از تاریخ بیهق لأبی الحسن علی بن زیدبن محمد الاوسی الانصاری را که پیش از این آورده ایم نقل کرده اند. رجوع به لباب الالباب چ ادوارد برون ج 1 ص 296 شود. و در مقدمه ٔ تاریخ بیهقی بتصحیح آقایان دکتر غنی و دکتر فیاض آمده است که در جزء چند کتاب معدودی که از نثر فارسی پیش از مغول مانده است یکی کتاب حاضر یعنی تاریخ خواجه ابوالفضل بیهقی است که از شاهکارهای ادب فارسی بشمار میرود. این کتاب از جهت موضوع نمونه ای از تاریخ نویسی خوب و از حیث انشاء مثالی از بلاغت زبان ماست . بیهقی موجد فن تاریخ نیست پیش از او به زبان فارسی تاریخها نوشته اند ولی در همه ٔ مورخین قدیم ما شاید هیچکس بقدر بیهقی معنی تاریخ را درست نفهمیده و بشرایط و آداب تاریخ نویسی استشعار نداشته است . ابداعی که بیهقی در این فن آورده حتی در نظر خود او بی سابقه بوده است خود میگوید: در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسانتر گرفته اند و شمه ای بیش یاد نکرده اند اما چون من این کار را پیش گرفتم میخواهم که داد این تاریخ را بتمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ از احوال پوشیده نماند. در طنز بتواریخ قدیم مینویسد: اگرچه این اقاصیص از تاریخ دور است چه در تواریخ چنان میخوانند که فلان پادشاه فلان سالار را بفلان جنگ فرستاد و فلان روز جنگ یا صلح کردند واین آنرا بزد و برین بگذشتند امّا من آنچه واجب است بجای آرم . این واجب چه بوده است ؟ نوشتن تاریخی زنده و حسّاس برای آیندگان . زیرا بیهقی بقول خود تاریخ را برای آیندگان مینوشته و بخوبی متوجه بوده است که آیندگان تاریخ زنده و حساس میخواهند. این است سر این تفصیل پردازیهای دلاویز و چهره سازیهای زیبا که مایه ٔ امتیاز این کتاب شده است . دو شرط عمده ٔ مورخ صداقت و اطلاع است که بیهقی شاید پیش از خوانندگان خود متوجه اهمیت آن بوده است و بدین جهت در هر فرصتی خاطر خوانندگان را از راستگوئی و حقیقت دوستی و همچنین از احاطه و اطلاع خود بر اخبار اطمینان میدهد چنانکه خوانندگان در تضاعیف کتاب ملاحظه میکنند و مخصوصاً در خطبه ٔ باب خوارزم (در آخر کتاب ) که مورخ در آنجا روش خود را در انتقاد مدارک و اسناد بشرح ذکر کرده و نموداری از طرز فکر دقیق خود را نشان داده است . مندرجات کتاب بیهقی یا از مشهودات خود اوست که در طی روزگار با دقت تمام تعلیق میکرده یا اطلاعاتی است که با کنجکاوی بسیار از اشخاص مربوط و مطلع به دست می آورده یا منقولاتی است از کتابها که غالباً نام آنها را ذکر میکند و حتی راجع بارزش آنها نظر خود را اظهار میدارد. بیهقی از سالیان دراز تألیف این کتاب را در نظر داشته و با دلبستگی و علاقمندی تمام بتهیه ٔ موادّ آن مشغول بوده و برای اینکار از موقع مساعد خود در دربار استفاده میکرده است که بقول خودش برای دیگر کس میسر نبوده است . ولیکن برای نوشتن تاریخ تنها داشتن مواد کافی نیست ، هنری هم لازم است که از این مواد استفاده کند یعنی انشائی که بتواند گذشته ٔ محوشده را پیش چشم آیندگان مجسم و محسوس سازد و هنر بیهقی اینجا است . در نوشته های قدیم کمتر کتابی است که بتواند با کهنگی زبان اینقدر برای خوانندگان خود جذبه داشته باشد و هر خواننده ای بشرط آشنائی با زبان آنرا با ولع و اشتیاق و بدون کسالت و ملال بخواند هنر بیهقی اوج بلاغت طبیعی فارسی و بهترین نمونه ٔ هنر انشائی پیشینیان است که زیبائی را در سادگی می جسته و از تماس با طبیعت زبانی مانند طبیعت گرم و زنده و ساده و باشکوه داشته اند. در کتاب بیهقی نمونه های مختلفی از انشا هست و قطعه هائی دارد که از حیث بلاغت سند لیاقت زبان فارسی محسوب میشود.
ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی در سال 385 هَ . ق . در ده حارثاباد بیهق ولادت یافته ، اوائل عمر را در نیشابور بتحصیل علم اشتغال داشته سپس بسمت دبیری وارد دیوان رسالت محمود غزنوی شده و شاگرد، یعنی دبیر زیردست خواجه بونصر مشگان رئیس دیوان بوده با استاد خود قربت و اختصاص تمام داشته و پاکنویسی نامه های مهم را برعهده داشته است . پس از مرگ بونصر در اواخر سلطنت مسعود بوسهل زوزنی رئیس دیوان شد و بیهقی با همه ناسازگارئی که استاد جدید با او داشت بقیّه ٔ زمان مسعود را در امن و امان بسر برد و بواسطه ٔ لطف و حمایت شاه از گزند رئیس ناسازگار خود محفوظ ماند. پس از مسعود اوضاع دیگرگون شد و حوادثی برای بیهقی با بوسهل پیش آمد که از تفصیل آن اطلاع نداریم . بنابروایت عوفی بیهقی در زمان عبدالرشید رئیس دیوان رسالت شد و پس از چندی دردسته بندیها و اسباب چینی های درباریان بسعایت مخالفان معزول و محبوس گردید و اموالش را غلامی تومان (یا یونان ) نام بحکم شاه غارت کرد. ابن فندق میگوید: «او را از جهت مهر زنی قاضی در غزنی حبس فرمود بعد از آن طغرل برار که غلام گریخته ٔ محمودیان بود ملک غزنی به دست گرفت و سلطان عبدالرشید را بکشت و خدم ملوک را با قلعه فرستاد و از آن جمله یکی ابوالفضل بیهقی بود که از زندان قاضی با حبس قلعه فرستاد.» بیهقی پس از خروج از زندان شاید دیگر وارد خدمت نشده و قسمت اخیرعمر را بعطلت و انزوا در منزل خود در غزنین بسر میبرده و بتصنیف کتاب اشتغال داشته تا در صفر سال 470 هَ . ق . درگذشته است . از تألیفات بیهقی یکی تاریخ آل سبکتکین بوده که کتاب حاضر قسمتی از آن است . دوره ٔ کامل این تاریخ بگفته ٔ ابن فندق سی مجلد مصنف زیادت بوده و تا اول ایام سلطان ابراهیم را نوشته بوده است . دیگر کتابی به نام زینةالکتاب که شاید در آداب کتابت بوده است . بیهقی در تاریخ مسعودی دوجا از کتابی به نام مقامات یا مقامات محمودی یاد میکند و احتمال داده میشود که قسمت محمودی تاریخ خود را بدین اسم خوانده باشد یکجا نیز رساله ای از تصنیف خود ذکر میکند که در آن بعضی نامه های سلطنتی را درج کرده بوده است ومحتمل است که این همان زینةالکتاب مذکور در ابن فندق باشد. صاحب آثارالوزرا نیز کتابی به نام مقامات بونصر مشگان به بیهقی نسبت داده که شاید همان مقامات محمودی بوده است . به هرحال از مؤلفات بیهقی آنچه عیناً موجود است همین تاریخ مسعودی است ، از بقیه فقط آثار و منقولاتی در نوشته های دیگران دیده میشود. در یک مجموعه ٔ خطی در کتابخانه ٔآقای حاج حسین آقای ملک در تهران چند ورقی هست مشتمل بر شرح بعضی از لغات کتابی که منسوب به بیهقی است و شاید از زینةالکتاب باشد.
تاریخ مسعودی : موضوع اصلی این کتاب تاریخ سلطنت مسعودبن محمود است ولی در مطاوی آن اطلاعات بسیار مفید راجع به موضوعات دیگر تاریخ مندرج است و چندین شعبه ٔ مهم تاریخ از این کتاب استفاده میکنند از قبیل تاریخ غزنویان پیش از مسعود، تاریخ سامانیان ، سلجوقیان ، صفاریان و غیرهم و همچنین اطلاعات گرانبهائی مربوط به تاریخ ادبیات میدهد از قبیل ذکر شعرا و اشعاری که مدرک ما در آن باب منحصر باین کتاب است . قدر مسلم آن است که کتاب بیهقی بهترین و کامل ترین سند تاریخ زمان مسعود است . در هیچیک از مدارک تاریخ غزنویه از قبیل عتبی و گردیزی و طبقات ناصری اینقدر اطلاعات مفید و مناظر زنده از زندگانی فردی و اجتماعی آن عصربه دست نمی آید و بهمین جهت بیهقی یکی از بهترین مآخذ برای تصحیح اغلاط مورخین بعد محسوب میشود. اینها علاوه بر فوائدی است که برای علم تاریخ زبان فارسی و لغت آن از این کتاب به دست می آید و در حد خود البته بسیار سودمند و گرانبهاست . اطلاعات جغرافیائی کتاب نیز بنوبه ٔ خود مهم است ، بیهقی بواسطه ٔ دقتی که در ذکر تفاصیل و جزئیات داشته نام امکنه ٔ بسیار ذکر کرده است و از اینجا برای روشن کردن مجهولات جغرافیای قدیم میتوان استفاده های شایان کرد. دانشمند روسی استاد بارتلد که خود از بهترین آشنایان کتاب بیهقی بوده و بیش از هرکسی از آن استفاده کرده و در تألیفات خود خاصةدر کتاب «ترکستان » زیاده با آن سروکار داشته معتقد است که این کتاب بقدر شایستگی خود در محافل علمی دنیا شهرت نیافته و خاورشناسان از فوائد آن دور مانده اند. علت این امر را دانشمند نامبرده از بدی چاپهای آن میداند (دو چاپ کلکته و تهران ) که هیچیک مطابق سلیقه و بازگوی توقعات دانشمندان نبوده است . چاپ اول این کتاب چاپ کلکته است که متن آنرا خاورشناس انگلیسی مورلی در هندوستان از روی چند نسخه تهیه کرده ، پس از مرگ او باهتمام کاپیتان ناسولیس در 1862 م . در کلکته به طبع رسیده است . این چاپ از حیث صنعت طبع از قبیل تجزیه ٔ کلمات و رعایت منظم فواصل آنها و روشنی و خوانائی و مخصوصاً حفظ رسم الخط ثابتی در تمام کتاب ، باسلیقه و دقیق است و لیکن از هرگونه توضیح و تعلیق وفهرستی خالی است و جز یک مقدّمه ٔ مختصر و نادراً چند جا نسخه بدل چیزی ندارد. چاپ دوم چاپ سنگی طهران است که بتصحیح و تحشیه ٔ مرحوم سیداحمد ادیب پیشاوری است و در سال 1305 هَ . ق . به طبع رسیده است .
ترجمه مقاله