ترجمه مقاله

ابوالیقظان

لغت‌نامه دهخدا

ابوالیقظان . [ اَ بُل ْ ی َ ] (اِخ ) سحیم بن حفص . ابن الندیم گوید که حسین بن فهم از دمشقی و او از زبیر و اواز مدائنی روایت کند که سحیم لقب ابوالیقظان است و اسم او عامربن حفص باشد و حفص را پسری بود بنام محمدو محمد اکبر اولاد حفص است و حفص به بشره سیاهی شدیدالسواد بود و از این رو مشهور به اسود بود. و ابوالیقظان گوید: مادر من پانزده روز مرا نام عبیداﷲ داد. و باز مدائنی گوید: آنگاه که گویند حدیث کرد مرا ابوالیقظان [ بی قیدی دیگر ] مراد همین ابوالیقظان پسر سحیم است و چون سحیم بن حفص و عامربن حفص و عامربن ابی محمد و عامربن الأسود و عبیداﷲبن حفص و ابواسحاق گویند هم او مراد باشد. ابوالیقظان عالم به اخبار و انساب و مآثر و مثالب و در روایت ثقة بود و وفات وی به سال یکصدونود (190 هَ . ق .) روی داد و او راست از کتب : کتاب حلق [ شاید: حلف ] تمیم بعضها بعضاً. کتاب اخبار تمیم . کتاب نسب خندف و اخبارها. کتاب النسب الکبیر و این کتاب مشتمل است بر نسب ایاد و کنانة و اسدبن خزیمة الهون بن خزیمة و هذیل بن مدرکه و قریش و بنی طانجه و قیس عیلان و ربیعةبن نزار و تیم بن مرة. و کتاب النوادر و ابن الندیم گوید: این کتاب را به خط ابن سعدان دیدم . و نیز کتب دیگر در نسب . (ابن الندیم ).
ترجمه مقاله