ترجمه مقاله

ابوسعید

لغت‌نامه دهخدا

ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) آق سنقربن عبداﷲ ملقب به قسیم الدوله و معروف به حاجب جدّ خاندان اتابکان موصل پدر عمادالدین زنگی بن آق سنقر مملوک سلطان ملک شاه بن الب ارسلان سلجوقی . آنگاه که تتش تاج الدولةبن الب ارسلان سلجوقی بر شهر حلب مستولی گشت آق سنقر را که مملوک برادر او بود در حلب نائب خویش کرد.و او پس از زمانی بر تتش طاغی گشت و تاج الدوله که در این وقت صاحب دمشق بود به قصد تنکیل آق سنقر در 487هَ . ق . لشکر به حلب برد و آق سنقر در جمادی الاولی همین سال در این جنگ کشته شد و او را به مدرسه ٔ زجاجیّه ٔ حلب به خاک سپردند و ابن خلکان گوید نبیره ٔ او نورالدین محمود بر مقبره ٔ جدّ خویش اوقاف بسیار کرد.
ترجمه مقاله