ترجمه مقاله

ابوسهل

لغت‌نامه دهخدا

ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) عبداﷲبن احمدبن لکشن . پیشکار و دستور امیریوسف ، برادر محمودبن سبکتکین ، معروف به بوسهل دبیر و فرخی راست در مدح ابوسهل :
خواجه عبداﷲبِن ْ احمدبِن ْ لکشن کاوست
میر یوسف را همچون دل و دستور و ندیم .

###


خواجه بوسهل دادپرور دین
کدخدای برادر سلطان
آن بزرگ آمده ز خانه ٔ خویش
وز بزرگی بدو دهند نشان
دیده پیوسته در سرای پدر
زائران را و شاعران بر خوان .
کدخدای عضدالدوله سالار سپاه
خواجه ٔ سید بی همتا بوسهل دبیر.
شمسه ٔ مجلس خسرو عضدالدوله
خواجه عبداﷲبن احمدبن لکشن .
رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 254 شود و در آنجا ظاهراً به غلط بوسهل کنکش آمده است .
ترجمه مقاله