ترجمه مقاله

ابوصالح

لغت‌نامه دهخدا

ابوصالح . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) منصوربن اسحاق بن احمدبن اسد سامانی . صاحب حبیب السیر گوید: او برادر زاده ٔ امیر اسماعیل سامانیست . امیراسماعیل حکومت ری بوی داد و او مدت شش سال در ری فرمان راند. و محمدبن زکریای رازی کتاب منصوری بنام وی کرد - انتهی . وابن خلکان در ترجمه ٔ محمد زکریای رازی گوید نسخه ای از کتاب منصوری دیدم و بر پشت آن نوشته که امیر منصوری که این کتاب را رازی بنام وی کرد منصوربن اسحاق بن احمدبن نوح از اولاد بهرام گور است . و این منصورامیر کرمان و خراسان و کنیتش ابوصالح بوده و صاحب طبقات سلاطین اسلام او را حاکم سیستان میخواند. و در تاریخ سیستان آمده است که احمدبن اسماعیل در سال 299 هَ . ق . عمل سیستان بوصالح منصوربن اسحاق را داد پسر عم خویش را و اندر آمد بوصالح روز پنجشنبه دوازده روز گذشته از ربیع الاول سنه ٔ تسع و تسعین و مأتین . و باز گوید: اما حدیث بوصالح منصوربن اسحاق ، او چون بسیستان در آمد مردمان را بسیار نیکوئی گفت و وعده های نیکو کرد و آنرا وفا نکردو بلشکر جای قرار نکرد اندر حلفاباد. اندر شهر آمد و بخانها منزل کرد و مال سیستان بر عهد قدیم هزارهزار درم بیش نبود او زیادت خواست پس مردمان سیستان گفتند بهیچ وجه ما استخفاف احتمال نکنیم و از آل یعقوب وعمرو هیچکس نمانده بود مگر ابوحفص عمروبن یعقوب بن محمدبن عمروبن اللیث و کودک بود هنوز، ده ساله . برآن بنهادند که او را بنشانیم و خود اندر پیش او کار همی کنیم و این سپاه خراسان را برافکنیم و محمدبن هرمز المولی که مولی سندلی گفتندی از موالی محمدبن عمرو بود، مردی جلد بود. اندر مظالم شد و گفت بسیستان رسم نیست که مال زیادت خواهند و لشکری به لشکر جای باشد که مردمان را زنان و دختران باشد مردم بیگانه بمنزل و سرای آزادمردان واجب نکند. منصوربن اسحاق را برادرزاده ای بود و تیزگونه گفت ما سرای و جماع از خراسان نیاورده ایم و مال کم از آن نستانیم که بیستگانی ما باشد، مولی سندلی گفت بگویم ترا و برخاست و برفت . منصوربن اسحاق آن برنا را گفت این نبایست گفت اما این مردک ما را نیز وعید کرد بجستند او را باز نیافتند، رفته بود. پس سندلی نزدیک عیاران شد و او خود از کمر زهیر بود و بهر شهری شد و ده مرد و بیست مرد جمع کرد. مردی پانصد از پیش زره و شب شنبه سیزده روز باقی از جمادی الاولی سنه ٔ تسع و تسعین و مأتین بدر کرکوی آمد و آنجا گروهی بودند از یاران منصوربن اسحاق با ایشان حرب کرد و گروهی بکشت و دیگر بهزیمت بشهر اندر آمدند و بانک بشهر اندر افتاد و نحوح جمع شد و هر که لشکری دید بخانه و کوی وبازار همی کشت تا بدر زندان شدند و در زندان بشکستند و محبوسان بیرون آمدند و با ایشان یکی شدند و محمدبن عباس کولکی مردی مرد بود بیامد و هر دو فریق اندرنبودن آن سپاه یکی شدند و بر بام ستورگاه قصر یعقوبی برشدند و از سپاه او بسیار مردم کشته و گرفته شد ومنصوربن اسحاق بهزیمت از شهر بیرون شد و آن برنا برادرزاده ٔ او گرفته شد بسر کوی زنان که آنجا در بند بود. سندلی او را حنابست و دیگر روز بدست ستوربانان داد تا فضیحت کردند، آن سخن را که گفته بود. و منصوربن اسحاق بکده ٔ محمدبن لیث فرود آمده بود روز دیگر خواست که حرب کند چه دانست که به ذوجند بیامد و گرفتار شد و اسیر کردند و مال وبنه وستوران او همه غارت کردند... و کورکی منصوربن اسحاق را به ارک فرستاد و ز انجا بازگشت ... و شب دوشنبه ٔ چهاردهم شوال سنه ٔ ثلثمائه صلح کردند و منصور اسحاق را از ارک فرود آوردند و کورکی و زنگالود و دیگر از عیاران همه به نزدیک حسین علی آمدند همه را نیکوئی گفت و خلعت داد و بحصار باز فرستاد مگر منصور اسحاق را. روز دوشنبه هشت روز باقی از شوال منصور اسحاق برفت سوی خراسان و گفت من امروز از دوزخ رستم و به بهشت رسیدم مرا بیش سیستان نباید. رجوع به تاریخ کامل ابن اثیر صص 65-66 و رجوع به حبط ج 1 ص 323 شود.
آقای قزوینی در تعلیقات بر چهارمقاله تحقیق ذیل را دارند که اینک بحرف نقل میشود: کتاب منصوری یا ((کتاب الطّب المنصوری )) کتابی است در علم طب محتوی بر ده مقاله و نسخ متعدّده از آن موجود است . محمّدبن زکریّای رازی آنرا بنام حاکم ری ّ منصوربن اسحاق بن احمدبن اسد تألیف نموده است . منصور مذکور در سنه ٔ 290 هَ . ق . از جانب پسر عم ّ خوداحمدبن اسماعیل بن احمدبن اسد دوّمین پادشاه سامانیان بحکومت ری ّ منصوب گردید و تا شش سال در آن عمل بماند و ظاهراً در همین مدت حکومت او در ری ّ یعنی مابین سنه ٔ 290 - 296 هَ . ق . بود که محمّدبن زکریّا که در ری ّ اقامت داشت کتاب منصوری را بنام او تألیف نمود و منصور مذکور هموست که در سنه ٔ 302 هَ . ق . بر نصربن احمد سومین پادشاه سامانیان خروج نمود. این است قول صحیح در خصوص ((منصور)) که کتاب منصوری بدو منسوب است و هیچکس جز یاقوت علی التحقیق ندانسته که این منصور که بوده و سایر مورّخین همه در این فقره بسهو و خطا افتاده اند، از جمله ابن خلکان در ترجمه ٔ محمّدبن زکریّای رازی دو قول ذکر میکند یکی آنکه کتاب منصوری بنام منصوربن نوح بن نصر ششمین پادشاه سامانی است و نظامی عروضی نیز بهمین عقیده است و در صفحه ٔ 74 تصریح بدان می کند و این قول بکلّی فاسد است چه وفات محمّدبن زکریّای رازی باختلاف اقوال در سنه ٔ 311 یا320 هَ . ق . است و سلطنت منصوربن نوح از سنه ٔ 350 -366 هَ . ق . میباشد و عذر ابن خلّکان که تألیف کتاب منصوری در حال طفولیت منصور بوده است بارد و غیر مسموع است ، قول دیگر ابن خلّکان آن است که کتاب منصوری بنام ابوصالح منصوربن اسحاق بن احمدبن نوح است واین قول صحیح است بشرط آنکه ((نوح را در سلسله ٔ نسب او مبدل ((باسد)) نمائیم . محمدّبن اسحاق الندیم در کتاب الفهرست ص 299 - 300 و قفطی در تاریخ الحکماء ص 272 س 21 - 22 و ابن ابی اصیبعة درعیون الانباء فی طبقات الأطباء ج 1 ص 310 س 29 کتاب منصوری را منسوب بمنصوربن اسماعیل می دانند و چنین کسی در تاریخ معروف نیست ، ابن ابی اصیبعه در موضعی دیگر ج 1 ص 313 س 20 نام او را منصوربن اسماعیل بن خاقان ( صاحب خراسان و ماوراءالنهر) مینویسد و چنین شخصی نیز در تاریخ بهیچوجه معروف نیست ، و همو در موضعی دیگر از عیون الانباء ج 1 ص 317 س 17 - 18 او را منصوربن اسحاق بن اسماعیل بن احمد نوشته است ، اگر نام ((اسماعیل از سلسله ٔ نسب او بیندازند همان شخص میشود که یاقوت گفته است )) واﷲ الموفق للصواب .
ترجمه مقاله