ترجمه مقاله

ابوعاصم

لغت‌نامه دهخدا

ابوعاصم . [ اَ ص ِ ] (ع اِ مرکب ) سِکبا. (مهذب الاسماء) (السامی فی الأسامی ). سِکباج . || پِسْت . سویق . و آن آرد گندم یا برنج یا جو یا نخود بریان کرده باشد که گاهی با شکر آمیزند. قاووت . و در مازندران آرد جو بریان را پیه و پیا گویند. || زنبور. (المزهر) (المرصع).
ترجمه مقاله