ترجمه مقاله

ابوعثمان

لغت‌نامه دهخدا

ابوعثمان . [ اَ ع ُ ] (اِخ ) ربیعةبن ابی عبدالرحمن فروخ التیمی بالولاء معروف بربیعةالرّأی . او اصلاً ایرانی واز موالی آل المنکدر است و او را ربیعةالرّأی گویندو این لقب از آن بدو دادند که نخستین کس بود از فقها که در احکام و فتاوی به رأی عمل میکرد و وی را فقیه اهل مدینه گویند و درک صحبت جماعتی از صحابه رضی اﷲ عنهم کرده و مالک بن انس از وی روایت کند. بکربن ابی عبداﷲ صنعانی گوید: از مالک بن انس حدیث فرا میگرفتیم و او از ربیعةالرّأی روایت میکرد و ما از روایات ربیعة طلب بیشی و افزونی میکردیم . یک روز ما را گفت این همه حدیث ربیعه از من طلبید اینک خود ربیعه ! در آن طاق خفته است . ما نزد ربیعه شدیم و وی را بیدار کردیم و گفتیم توئی ربیعةبن ابی عبدالرحمن ؟ گفت آری و گفتیم تو آن کسی که مالک بن انس از تو روایت آرد؟ گفت آری . گفتیم او از روایات تو سود و تمتع میبرد و تو برای خود هیچ نفعی از دانسته های خویش حاصل نکنی ؟ گفت آیا ندانید که یک جو بخت از خرواری هنر بهتر است .
عبداﷲبن عطا خفاف گوید: مشایخ من از اهل مدینه مرا روایت کردند که فروخ ابوعبدالرحمن پدر ربیعه در یکی از جنگهای خراسان به روزگار بنی امیه به غزاء خراسان شد و در این وقت مادر ربیعه به ربیعه آبستن بود فروخ سی هزار دینار نزد زن گذاشت و بغزو شد و پس از بیست و هفت سال بازگشت سواره و نیزه به دست و بر در خانه ٔ خویش فرو آمد و با نوک نیزه در بگشاد ربیعه از خانه بیرون شد و گفت ای دشمن خدا بی دستوری من به خانه ٔ من درآئی ، فروخ گفت تو برخلاف دشمن خدا باشی که به حرم من درآمده ای پس بیکدیگر درآویختندوهمسایگان برآن دو گرد آمدند و خبر به مالک بن انس ومشیخه رسید آنان نیز به کمک ربیعه بشتافتند ربیعه سوگند یاد میکرد که من ترا تا نزد قاضی نبرم رها نکنم فروخ میگفت من نیز ترا تا پیش قاضی رها نخواهم کرد و بانگ هردو بالا گرفت زن فروخ در درون خانه آواز شوهر بشنید و بشناخت و بیرون شد و گفت این شوی من و آن فرزند من است و به فروخ گفت آنگاه که تو به غزو میشدی من به ربیعه بار داشتم پدر و پسر یکدیگر را در بر کشیدند و بگریستند، گریه ٔ شوق . و فروخ بخانه درآمد ومال برنهاده از زن طلب کرد و گفت چهارهزار دینار دیگر دارم بر سرآن نهیم زن گفت آنرا زیر خاک نهفته ام پس از چند روز بیرون کنم و ربیعه از خانه به مسجد شد ودر حلقه ٔ خویش بنشست و شیوخ حدیث چون مالک بن انس و حسن بن زید و ابن ابی علی اللهبی و مساحقی و اشراف مدینه برسم هرروزه بر وی گرد آمدند و مردم بر گرد آنان حلقه زدند. زن ابوعثمان بشوی گفت آیا به مسجد نشوی تا نماز گذاری و ابوعثمان به مسجد شد و نماز بگذاشت وآن انبوهی بدید و بدانسو شد راهی برای او باز کردندو بدرون حلقه شد و ربیعه سر بزیر افکند مثل اینکه پدر را ندیده است و قلنسوه ای طویل بر سر داشت فروخ درامر او بشک شد و گفت این مرد کیست گفتند او ربیعةبن ابی عبدالرحمن است ابوعبدالرحمن گفت خدای پسر مرا منزلتی رفیع عطا فرموده است و به خانه بازگشت و زن را گفت پسرت را در حالتی دیدم که هیچیک از اهل علم و فقه را در عمر خویش بدان منزلت ندیده ام . زن گفت کدام یک از این دو را دوستتر گیری سی هزار دینار را یا حالتی را که وی در آن است گفت قسم بخدای این حالت را زن گفت تمامت آن مال به تعلیم او انفاق کردم ابوعثمان گفت چیزی از دست نداده ای و مال ما تباه نشده است . راوی گوید: سواربن عبداﷲ گفت هیچکس را اعلم از ربیعةالرای نیافتم . پرسیدم حتی حسن و ابن سیرین ؟ گفت حتی حسن و ابن سیرین و در مدینه مردی در سخا و جوانمردی نسبت به دوستان و غیر دوستان چون ربیعةالرای نبود، یکبار چهل هزار درهم بکسان و دوستان خویش تفرقه کرد و سپس برای بادروزه ٔ خویش از آنان وام می ستد. او را گفتند مال خویش از دست دهی و آب روی خویش برای زندگی پیش کسان ریزی ؟ گفت تا آنگاه که مردم بر جاه من رشک برند، شیمت و خوی من بر این خواهد بود. گویند ربیعه بسیار سخن بود و میگفت : مرد خاموش چیزی است میان خفته وگنگ نه این ونه آن و هم آمده است که روزی در مجلس خود سخن میراند اعرابی از بادیه به حلقه ٔ وی درآمد و دیری بایستاد و سخنان وی بشنید ربیعه گمان کرد که گفتار او اعرابی را خوش آمده است گفت ای اعرابی بلاغت نزد شما چه باشد گفت کوتاهی و رسائی . گفت عی و درماندگی در سخن چیست ؟ گفت همانکه اکنون تو درآنی و ربیعه شرم زده شد. وفات او به سال 130 و به روایتی 136 هَ .ق . بوده است در هاشمیه و آن مدینه ای است که سفاح پی افکند به نزدیکی انبار. مالک بن انس گوید: از آنگاه که ربیعه بمرد حلاوت فقه برفت . ابن خلکان گوید: جمع بین وفات ابوعثمان در 130 و مدفون بودن وی به هاشمیه ممکن نتواند بود چه ارباب تواریخ متفقند که سفاح در جمعه ٔ سیزدهم ربیعالاخر سال 132 هَ . ق . به خلافت نشست . حمداﷲ مستوفی در تاریخ خود گوید که : ربیعةالرای میگفت آنچه کمتر توان یافت از مردمان این پنج فرقه است : عالمی زاهد. فقیهی صوفی . توانگری فروتن . فقیری شاکر.علوی سنی . و بقولی مدفن او مدینه است .
ترجمه مقاله