ترجمه مقاله

ابوغالب

لغت‌نامه دهخدا

ابوغالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) محمدبن علی بن خلف واسطی ملقب به فخرالملک وزیر بهاءالدوله ابونصربن عضدالدولةبن بویه ٔ دیلمی و وزیر پسر او سلطان الدوله ابی شجاع فناخسرو. مولد وی به سال 354 هَ. ق . به واسط بود و او برکشیده ٔ موفق وزیر است و در390 با موفق بشیراز بود و نیابت وی داشت پس از گرفتاری موفق بمقام وزارت ارتقا یافت و در 393 بهاءالدوله وی را عزل و دستگیر کرد و بار دیگر بوزارت بهاءالدوله و پسر او سلطان الدوله رسید و در سال 401 هَ . ق .بهاءالدوله او را بدفع شر هلال نامزد کرد و او بر هلال غالب شد و ذخائر قلاع کردستان را بدارالسلام بغداد تسلیم بهاءالدوله کرد و بعد آن در بغداد ریاست داشت ومتولی کارهای عراق بود و به سال 406 هَ . ق . بحکم سلطان الدوله در نواحی اهواز کشته شد. و صاحب حبیب السیر گوید: او بوفور فضیلت و علو همت موصوف بود و در تربیت علما و فضلا مراسم اهتمام بجای می آورد و ابن جاماسب کتاب فخری را در جبر ومقابله بنام او تصنیف کرد و در تاریخ یافعی مسطور است که فخرالملک در سنه ٔ سبع و اربع مائه (407 هَ . ق .) به اجل طبیعی درگذشت و در روضةالصفا آمده است که در آن وقت که مشرف الدوله در بغداد اظهار مخالفت برادر می کرد ابوغالب و جمعی از امرای دیلم که محبت سلطان الدوله در ضمیر داشتند از مشرف الدوله رخصت طلبیدند که به اهواز رفته متعلقان خود را به بغداد رسانند مشرف الدوله دستوری داد و ابوغالب را مصاحب ایشان گردانید که خلف وعد نکنند چون دیالمه به اهواز رسیدند در هواداری سلطان الدوله ظاهر گشته فخرالملک را بکشتند.
و ابن خلکان گوید: ابوغالب محمدبن علی بن خلف ملقب بفخرالملک وزیر بهاءالدوله ابی نصربن عضدالدولة و پس از وفات بهاءالدوله وزیر پسر او سلطان الدوله ابی شجاع فناخسرو بود و او علی الاطلاق پس از ابی الفضل محمدبن العمید و صاحب بن عباد از بزرگترین وزراء آل بویه است و اصل او از واسط است و پدر او صیرفی بود. و ابوغالب وزیری فراخ کندوری و بلندهمت و بسیار فضائل و افضال و بزرگ عطا و نوال بود و جماعتی از اعیان و شعرای عصر بر او گرد آمدند و مدح او کردند و بگزیده ترین قصاید خویش با تقریظ وی پرداختند و از آن جمله است ابونصر عبدالعزیزبن نباته ٔ شاعر که در مدیح فخرالملک قصیده های غرا دارد و از آن قصائد است نونیه ٔ او و دو بیت ذیل از آن است :
لکل فتی قرین حین یسمو
و فخرالملک لیس له قرین
انخ بجنابه و احکم علیه
بما امّلته و انا الضمین .
و معنی شعر این است : هر آنکس که بمقامی بلند رسد او را همالی است و فخرالملک را همال و همانندی نیست . بدو فرودآی و هرحکم که خواهی بر وی بران و من به برآمدن همه ٔ آنها پذیرفتارم . ابن خلّکان گوید: بعض علمای ادب مرا حکایت کرد که شاعری پس از قصیده ٔ نونیه فوق قصیده ای در مدح فخرالملک بگفت و او وی را صلتی داد که شاعر را پسند نیفتاد و شعر خویش به ابن نباته فرستاد و گفت تو مرا فریفتی و من بپذیرفتاری تو این مدیحه بگفتم و ضمان جایزه و صلت آن بر تست ابن نباته تا آنجا که شاعر راضی شدمالی به وی داد و این خبر بفخرالملک برداشتند و او مالی گزاف به ابن نباته فرستاد. و دیگر از مدّاحان فخرالملک مهیار مرزویه کاتب و شاعر مشهور است و از جمله ٔ مدایح او قصیده ٔ رائیه ای است که دو بیت آن این است :
اری کبدی و قد بردت غلیلا
امات الهم ام عاش السرور
ام الأیّام خافتنی لأنی
بفخرالملک عنها استجیر.
و ابوبکر محمدبن حسن حاسب کرخی کتاب الفخری را در جبر و مقابله و کتاب الکافی را در حساب بنام او کرد و در بعض مجموعه ها خواندم که پیری بدو رقعتی فرستاد و در آن در هلاک شخصی سخت کوشیده بود چون فخرالملک نامه بخواند ورق بگردانید و بر پشت آن نوشت : السعایة قبیحة و ان کانت صحیحة فان کنت اجریتها مجری النصح فخسرانک فیها اکثر من الربح و معاذاﷲ ان نقبل من مهتوک فی مستور و لولا انّک فی خفارة من شیبک لقابلناک بمایشبه مقالک و نردع به امثالک فاکتم هذاالعیب و اتق من یعلم الغیب . والسلام .
و محاسن فخرالملک بسیار است و حرمت و جاه و عزّ او بر جای بماند تا آنگاه که مخدوم وی سلطان الدوله بعلتی بر وی برآشفت وی را بزندان کرد و بدامنه ٔ کوهی نزدیک اهواز بکشت و این بروز سه شنبه ٔ بیست و هفتم ربیعالاول سال چهارصدوهفت بود و سپس کسان او استخوانهای وی را بمشهدی که در آن نزدیکی است در سال 408 هَ . ق . نقل کردند و ابوعبداﷲ احمدبن القادسی در اخبارالوزراء خود گوید که فخرالملک وزیر چون در پاره ای از واجبات اهمال کرد بزودی دچار معاقبه ٔ آن گشت و آن این بود که یکی از خاصان وی مردیرا بستم بکشت و زوجه ٔ مقتول از فخرالملک داد خواست و وی التفاتی بدان زن نکرد. یکشب که فخرالملک بزیارت مشهد باب التین شده بود زن بدانجا بود گفت ای فخرالملک قصه ها و شکوی نامه ها که بتو رفع کردم و تو در آن ننگریستی و توقیع و پاسخ نکردی اکنون همانها بخدای برداشته ام و در انتظار برآمدن توقیع و صدور پاسخ آنم چون فخرالملک را بگرفتند گفت بیگمان پاسخ قصه ٔ آنزن صدور یافته است . نخست او را بلشگرگاه سلطان الدوله خواندند و دستگیر کردند از آنجا وی را بجرگاه بردند و اموال و خزائن وکرائم و اولاد و اصحاب او را تحت نظر گرفتند و بتاریخ مذکور بکشتند. بروایتی از اموال او ششصد و سی و چند هزار دینار و بقولی هزارهزار و دویست هزار دینار منطبعه حاصل آمد و ابن خلکان گوید: سید رضی او را بابیاتی رثا گفت و هلال بن صابی اخبار او را در تاریخ خویش به تفصیل نگاشته است . و رجوع به حبط ج 1 ص 352، 353،354 شود.
ترجمه مقاله