ترجمه مقاله

ابومحمد

لغت‌نامه دهخدا

ابومحمد.[ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) رویم بن احمدبن زید بن رویم بغدادی . یکی از کبار شیوخ تصوف در اواخر مائه ٔ سیم و اوائل مائه ٔ چهارم معاصر مکتفی و مقتدر عباسی است . و کنیت او را گروهی ابوبکر و بعضی ابوالحسین و برخی ابوشیبان گفته اند و رویم جدّ وی از مشاهیر قراآن عصر خویش است بقرائت نافع. مولد و منشاء ابومحمد بغداد و در فقه پیرو مذهب داوداصفهانی ظاهری و در طریقت مرید جنید و مصاحب او و صاحب سرّ او بود. و او را جمعی برتر از جنید دانند و شیخ الاسلام بنقل نفحات الانس گوید که ابومحمد رویم خویش را شاگرد رویم مینمود و مه از وی است و ابوعبداﷲ خفیف می گفت : هرگز کسی ندیده ام که درتوحید سخن گفتی چنانکه رویم . و شیخ فریدالدین عطار در تذکرةالاولیاء آرد که : او از جمله ٔ مشایخ کبار بود و ممدوح همه و به امامت و بزرگی او همه متفق بودند. از صاحب سرّان جنید بود و در مذهب داود فقیه الفقهاء. و در علم تفسیر نصیبی تمام داشت و در فنون علم حظی بکمال و مشارالیه قوم بود و صاحب همت و صاحب فراست بود و در تجرید قدمی راسخ داشت و ریاضت بلیغ کشیده بود و سفرها بر توکل کرده و تصانیف بسیار دارد در طریقت ... نقل است که : یکی پیش او آمد گفت حال تو چون است گفت چگونه باشد حال آنکس که دین او هوای او باشد و همت او دنیا، نه نیکوکاری از خلق رمیده و نه عارفی از خلق گزیده ، نه تقی و نه نقی . پرسیدند که اول چیزی که خدای تعالی بر بنده فریضه کرده است چیست گفت معرفت . و ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون و گفت حق تعالی پنهان گردانیده است چیزها در چیزها، رضای خویش در طاعتها و غضب خویش در معصیتها و مکرخویش در علم خویش و خداع خویش در لطف خویش و عقوبات خویش در کرامات خویش . و گفت حاضران بر سه وجهند؛ حاضری است شاهدوعید، لاجرم دائم در هیبت بود و حاضری است شاهد وعد،لاجرم دائم در رغبت بود و حاضری است شاهد حق ، لاجرم دائم در طرب بود. و گفت خدای چون ترا گفتار و کردار روزی کند و آنگاه گفتارت بازستاند و کردار بر تو بگذارد نعمتی بود و چون کردار بازستاند و گفتار بگذارد مصیبتی بود و چون هردو بازستاند آفتی بود. و گفت گشتن تو با هر گروهی که بود از مردمان بسلامت تر بود که باصوفیان که همه خلق را مطالبت از ظاهر شرع بود مگر این طائفه را که مطالبت ایشان بحقیقت ورع بود و دوام صدق و هرکه با ایشان نشیند و ایشان را بر آنچه ایشان محقند خلافی کند خدای تعالی نور ایمان از دل او بازگیرد. و حکم حکیم این است که حکما بر برادران فراخ کنند و برخود تنگ گیرند که بر ایشان فراخ کردن از ایمان و علم بود و بر خود تنگ گرفتن از حکم ورع بود. گفتند آداب سفر چگونه باید. گفت آنکه مسافر را اندیشه ازقدم درنگذرد و آنجا که دلش آرام گرفت منزلش بود. و گفت آرام گیر بر بساط و پرهیز کن از انبساط و صبر کن بر ضرب سیاط تا وقتی که بگذری از صراط. و گفت : تصوف مبنی است بر سه خصلت ؛ تعلق ساختن بفقر و افتقار و محقق شدن ببذل و ایثار و ترک کردن اعتراض و اختیار. وگفت : تصوّف ایستادن است بر افعال حسن . و گفت : توحیدحقیقی آن است که فانی شوی در ولاء او از هواء خود و در وفاء او از جفاء خود تا فانی شوی کل به کل . و گفت : توحید محو آثار بشریت است و تجرید الهیّت . و گفت : عارف را آینه ای است که چون در او بنگرد مولی بدو متجلی شود. و گفت : تمامی حقایق آن بود که مقارن علم بود. و گفت : قرب زائل شدن جمله ٔ متعرضات است و گفت : انس آن است که وحشتی در تو پدیدآید از ماسوی اﷲ و از نفس خود نیز. و گفت : انس سرور دل است بحلاوت خطاب . و گفت : انس خلوت گرفتن است از غیر خدای . و گفت : همت ساکن نشود مگر بمحبت ، و ارادت ساکن نشود مگر بدوری از منیّت و منیّت کسی را بود که گام فراخ نهد و گفت : محبت وفاست باوصال و حرمت است با طلب وصال و گفت : یقین مشاهده است . و پرسیدند از فقر؛ گفت : فقیر آن است که نگاهدارد سرّ خود را و گوش دارد نفس خود را و بگذارد فرائض خدای . و گفت ؛ صبر ترک شکایت است و شکر آن بود که آنچه توانی بکنی . و گفت : توبه آن بود که توبه کنی از توبه . و گفت : تواضع ذلیلی قلوب است در جلیلی علاّم الغیوب . و گفت : شهوت خفّی است که ظاهر نشود مگر دروقت عمل ... و گفت : زهد حقیر داشتن دنیاست و آثار اواز دل ستردن . و گفت خائف آن است که از غیر خدای نترسد. و گفت : رضا آن بود که اگر دوزخ را بردست راستش بدارند نگوید که از چپ می باید. و گفت : رضا استقبال کردن احکام است بدلخوشی . و گفت : اخلاص درعمل آن بود که در هر دو سرای عوض چشم ندارد. نقل است که ابوعبداﷲ خفیف وصیت خواست از وی ، گفت کمترین کاری در این راه بذل روح است ، اگر این نخواهی کرد بترهات صوفیان مشغول مشو. نقل است که در آخر عمر خود را در میان دنیاداران پنهان کرد و معتمد خلیفه شد بقضا مقصود او آن بودکه تا خود را ستری سازد و محجوب گردد. تا جنید گفت : ماعارفان فارغ مشغولیم و رویم مشغول فارغ - انتهی .
ترجمه مقاله