ترجمه مقاله

ابونصر

لغت‌نامه دهخدا

ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن احمدالکاشی ملقب به معین الدین . خوندمیر در دستورالوزراءآرد (ص 194) که او بزیور انواع فضایل نفسانی و اصناف کمالات انسانی محلی و آراسته بود و از افعال ردیه واوصاف دنیه مانند عجب و نخوت و کبر و خست محلی و پیراسته ، خال او ناصح الملوک عزیز الحضرة ابوطاهر اسماعیل که در سلک اکابر مشاهیر کاشان انتظام داشت بسبب وفور جود و سخاوت و کثرت عطا و مروت تخم مهر و محبت در اراضی دل اصحاب دولت کاشت و در ایام سلطنت سلطان ملکشاه خواجه نظام الملک نیابت امیر محتاج را که از جمله ٔ اعیان مملکت بود بدو تفویض فرمود و روز به روز کار عزیزالحضرة از درجه ای بدرجه ای ترقّی مینمود تا مهم بدانجا انجامید که ولایات کاشان را تمام سیورغال اوکردند و او چهار ساله خراج برعیت بخشیده اصحاب بیوتات قدیم را بصلات گرانمایه و تفقدات کریمانه بنواخت وقرض وام داران را ادا کرده در کاشان و ابهر و زنجان و گنجه چند دارالشفاء و مدرسه ساخت و چون سلطان ملکشاه رخت هستی بباد داد و سلطان برکیارق تاج سلطنت بر سر نهاد امیر ایاز که از جمیع ارکان دولت بمزید تقرب امتیاز داشت بطمع مال کاشان عزیزالحضرة را بجوار حضرت عزت فرستاد و با وجود آنکه والد معین الدین ابونصراکثر اوقات عزیز به اصناف طاعات و عبادات صرف مینمود و همواره اولاد را از تکفل امور دیوانی و ملازمت درگاه سلطانی منع میفرمود معین الدین بمقتضای کلمه ٔ ((الولد الحلال یشبه بالخال )) بملازمت سلطانان مشغولی کرده در زمان سلطان محمودبن محمدبن ملکشاه منشی و مستوفی ممالک شد و روزبروز تقرب او سمت ازدیاد یافته در آن اوقات که سلطان سنجر از مملکت عراق بجانب خراسان بازگشت حکومت بلده ٔ ری تعلق به معین الدین گرفت و چون او از شیوه ٔ کفایت و استخراج اموال دیوانی از رعیت وقوفی تمام داشت متعاقب و متواتر نقود نامعدود و اجناس بی قیاس بخزانه ٔ سلطان میفرستاد و به ارسال تحف و هدایا جذب خاطر خوانین و امراء میکرد و چون سلطان رقم عزل بر صحیفه ٔ حال محمدبن سلیمان کشید فخرالدین طغان بیک را به استحضار معین الدین مأمور گردانید و فخرالدین بمملکت ری رفته معین الدین را به وفور مراحم سلطانی و صنوف عواطف خاقانی مستظهر و امیدوار ساخت و معین الدین حسب الحکم متوجه خراسان گشته به هر ولایت که رسید اهالی آنرا معمور بحر عاطفت و احسان گردانید و بعد از وصول به مرو شاهجان سلطان با او خلوت کرده درباب بعضی از مهمات و مصالح مملکت طریق مشورت مسلوک داشت و معین الدین بکمال کیاست همه را بر نهج صواب جواب گفته این معنی موجب مزید عقیده ٔ سلطان شد. بیت :
جانا چو زدی خنده و لب بگشودی
مهر دگرم بر سر مهر افزودی .
و در روز سوم حکم همایون صادر گشت که معین الدین در منصب وزارت مدخل نماید. معین الدین از تکفل آن امر خطیر استغفار نمود، سلطان نظام الدین محمود برانقوش و مقرب الدین جوهر خادم را نزد او فرستاد و پیغام داد که ظاهراً تو از منصب وزارت بدان سبب استغفار می نمائی که من بعضی از امراء و وزرای سابق را مغضوب گردانیده ام صورت حال آن است که من در اوایل ایام سلطنت این منصب را به فخرالملک بن نظام الملک دادم و زمام امور ملک و مال را در کف کفایت او نهادم فخرالملک بحسب تقدیر ایزدی بر دست فدائیان بی ایمان شهید شده بجهان جاودان شتافت و من بر فوت او تأسفها خورده پسرش صدرالدین محمد را قایم مقام کردم و مدت یازده سال از روی استقلال آن مهم را به وی گذاشتم و چون از او خیانتها خصوصاً در خزاین آل سبکتگین بحیز ظهور آمد دست قضا او را بعالم عقبی فرستاد آنگاه هم از قرابتان خواجه نظام الملک شهاب الاسلام عبدالرزاق طوسی را صاحب عهده ٔآن امر ساختم و او با وجود تحلی به اصناف علم و فضیلت در ایام وزارت بر کاری چند اقدام نمود که هرگز هیچکس از اجلاف عوام بر امثال آن مهام قیام ننمایند معذلک طریق عفو و اغماض شعار خود ساختم تا عبدالرزاق وفات یافت پس شرف الدین ابوطاهر که بصفت امانت و دیانت مشهور بود این مهم را تعهد نمود او هم در عنفوان اوان وزارت درگذشت و تغاربیک محمدبن سلیمان وزیر گشت چون عدم قابلیت او بر عالمیان وضوح تمام یافت عزلش بر ذمت همت پادشاهانه واجب نمود. اکنون بحمداﷲ سبحانه وتعالی که ترا اهلیت این کار بسیارست و مرا بر وفور امانت و دیانت و صنوف کفایت و درایت تو اعتماد بیشمار باید که بعنایت و مرحمت بی نهایت ما مستظهر و امیدوار باشی و هیچ نوع دغدغه بحواشی خاطر راه ندهی . بیت :
نیک اختری که بوسه برین آستان دهد
زودش سپهر پیر بدولت نشان دهد.
معین الدین چون سخنان سلطان عدالت آئین را استماع نمود انگشت قبول بر دیده نهاده روز دیگر خلعت وزارت در بر افکند و سلطان او را به انعام دوات زرین و طبل و علم مفتخر و مباهی ساخت و معین الدین بتنظیم امور ملک و مال بر سبیل استقلال پرداخته به ارتفاع اعلام عدل و انصاف و انخفاض رایات ظلم و اعتساف مهما امکن ، قیام نمود در اطراف و اقطار جهان مدارس و خوانق و اربطه و بقاع نفاع بسیار بنا فرمود و قرای معمورو مستغلات موفور از خالص اموال خویش خریده وقف گردانید و در اواخر ایام حیات فرمود تا در اکناف ممالک و امصار منادی کردند که هرکس که به معین الدین وزیر بر سبیل رشوت و خدمت و هر جهة نقدی یا جنسی داده باشد به وکلای او رجوع نموده عوض ستاند و قضات و اکابر ولایات را طلبید، ازیشان التماس فرمود که درین باب مساعی مشکوره بتقدیم رسانند و چون آن وزیر صاحب تدبیر بر مذهب اهل سنت و جماعت ثابت قدم و راسخ دم بود پیوسته سلطان را بر قلع و قمع مؤمنان [ شاید فدائیان یا اسماعیلیان ] ترغیب و تحریض می نمود و اسمعیلیه از صولت سلطان و تدبیر وزیر متوهم گشته دو فدائی را بطویله ٔ معین الدین فرستادند تا بخدمت ستوران آن دستور اعظم قیام نمایند و بوقت فرصت او را بعز شهادت رسانند و آن دو ملعون چند گاه در اصطبل جناب وزارت پناه بسر می بردند. تا ملازم آن آستان را بر ایشان اعتماد پیدا شد و در روز نوروزی که وزیر جهت پیشکش سلطان تحف و تبرکات ترتیب می نمود و اختاچیان را فرمود که اسبان خاصه رابنظر آوردند تا هر کدام مناسب داند بطویله ٔ سلطان فرستد آن دو ملعون دو اسب ایغرتند پیش آوردند و آن اسبان با یک دیگر آغاز جنگ کرده چون خدام وزیر بجدا کردن اسبان مشغول شدند فدائیان بیک ضرب کارد آن خواجه ٔنصفت نهاد را بدرجه ٔ بلند شهادت رسانیدند.
مثنوی :
فلک کو دیرمهر و زودکین است
در این حرمان سرا کار وی این است
بهر اختر کزو روشن چراغی ست
نهاده بر دل آزاده داغی ست
هزاران داغ هست و مرهمی نی
وزین بی مرهمی هیچش غمی نی
ز سوزش کس دمی بی غم نیفتاد
کز آن در عمرها ماتم نیفتاد.
و رجوع به حبط 1 ص 380 شود.
ترجمه مقاله