ترجمه مقاله

ابوهاشم

لغت‌نامه دهخدا

ابوهاشم . [ اَ ش ِ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن الحنفیة. از تابعین است و فرقه ٔ هاشمیه قایلین به امامت محمدبن الحنفیة و فرزند او ابوهاشم بدو منسوبند. ابن اثیر در کامل در حوادث سال 100 هَ . ق . گوید: ابوهاشم عبداﷲبن محمدبن الحنفیه بشام نزد سلیمان بن عبدالملک رفت و در آنجا درک صحبت محمدبن علی کرد و سپس نزد سلیمان شد و سلیمان او را اکرام و قضاء حوائج وی کرد و برعلم و فصاحت او حسد برد و بترسید و کس گماشت تا او را در شیر زهر دادند و ابوهاشم آنگاه که احساس شر کرد بحمیمه از ارض شراة شد و محمد بدانجا بود وبر او فرود آمد و گفت این امر به اولاد او رسد و ابوهاشم آنگاه که شیعیان وی از مردم خراسان و عراق با وی تردد داشتند بدیشان گفته بود که امر امامت در اولادمحمدبن علی خواهد بود و وصیت کرده بود که پس از وی بدو رجوع کنند چون ابوهاشم درگذشت نزد محمد رفتند و با وی بیعت کردند. رجوع به کیسانیّه شود. و گویند آنگاه که ابوهاشم بحمیمه نزد محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس رفت صحیفه ٔ علویه را که آنرا ((صحیفه ٔ زرد)) گفتندی و او از پدر و پدر وی از والد بزرگوار خویش علی بن ابیطالب میراث داشت و حوادث عالم تا روز قیامت در آن نوشته بود بمحمدبن علی بن عباس تسلیم کرد و در همان روز وفات یافت . و صاحب حبیب السیر سال وفات وی را 98 هَ . ق . گفته است . رجوع به حبط 1 ص 257 و 258 شود.
ترجمه مقاله