ترجمه مقاله

ابوکالنجار

لغت‌نامه دهخدا

ابوکالنجار. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) مرزبان بن سلطان الدوله . لقب ابوکالنجار بزعم اکثرارباب اخبار، عزالملوک بود و بعض مورخان عماد دین اﷲو زمره ای حسام الدوله گفته اند و او در زمان پدر در اهواز اقامت داشت و بعد از استماع خبر فوت پدر بشیرازتوجه کرد و میان او و عمش ابوالفوارس که حاکم کرمان بود آتش جنگ و نزاع مشتعل گشت و مدت مخالفت ایشان امتداد یافت گاهی غلبه بجانب ابوکالنجار بود گاهی در طرف ابوالفوارس . و ابوالفوارس در سنه ٔ 415 هَ . ق . فوت شد و زمام ایالت فارس و کرمان من حیث الاستقلال در قبضه ٔ اقتدار ابوکالنجار درآمد و آنگاه نسبت بجلال الدوله که امیرالامراء بغداد بود جنگ و مخالفت ساز کرد وقرب نه سال مواد نزاع بین الجانبین هیجان داشت تا در 428 هَ . ق . مصالحه اتفاق افتاد و هر دو سردار سوگند خوردند که دیگر قصد یکدیگر نکنند و در سنه ٔ 435 هَ . ق . جلال الدوله وفات یافت و در بغداد خطبه بنام ابوکالنجار خواندند اما هم در آن اوقات علم اقتدار سلجوقیان سمت ارتفاع گرفته رایت شوکت دیلمیان میل به انخفاض کرد. و در سنه ٔ 440 هَ . ق . ابوکالنجار رخت بدارالقرار کشید و مدت سلطنت او 25 سال بود و وزارت ابوکالنجار بصاحب عادل نسبت میداشت . رجوع به حبیب السیرج 1 ص 353 و رجوع بکامل ابن اثیر حوادث سنه ٔ 435 و رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 429 متن و حاشیه شود.
ترجمه مقاله