ترجمه مقاله

ابویعقوب

لغت‌نامه دهخدا

ابویعقوب . [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) خراط عسقلانی .وی در اواخر مائه ٔ سیم هجریه بوده است و زمان المقتدر باﷲ عباسی را دریافته در میان این طبقه نام وی هست و صحبت شیخ ابوالحسن نوری را درک کرده از جمله حکایاتی که خود نقل کرده این است که گفت وقتی بر شیخ اجل ابوالحسن نوری درآمدم و با خود محبره ای داشتم گفت ای پسر میخواهی تا چیزی بگویم بنویسی گفتم زیاده طالبم آنگاه بیتی چند بر بدیهه املا کرد گفت بنویس بنوشتم حاصل معنی ابیات آنکه هر چه شما در این اوراق اثبات میکنید و مینویسید ما آنرا محو کرده ایم لاجرم بسبب آن اثبات از ادراک و فهم آنچه مقصود است محجوب گشتیدو بر ما بسبب این محو ابواب ادراک و فهم مقصود بی انتها و انقطاع گشاده شد و باعث ما بر این موعظت و تذکیر نیکوخواهی شماست چند بینم شما را که ورق می نویسیدو میشمارید و خود را از آنچه مقصود است محجوب میدارید تا اینجا بود ترجمه ٔ وی . (از نفحات الانس ). از کلمات وی که شیخ شهاب الدین نقل کرده این است که گفته آنکس که با تو دم از دوستی زند در دو مقام او را بیازمای اول در مقام حاجت که چون حاجتی با وی بری روی از تو نپیچد و بگاه سختی با تو همراه باشد. عسقلان بفتح عین و سکون سین و قاف منقوطه و نون آخر از مشاهیر بلدان شام است از اعمال فلسطین و عسقلان و دمشق را عروس شام گفته اند. رجوع به نامه ٔ دانشوران ج 3 ص 131 شود.
ترجمه مقاله