ترجمه مقاله

اتساع

لغت‌نامه دهخدا

اتساع . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) فراخ شدن . (تاج المصادر بیهقی ). گشاد شدن (در تداول عامه ). || فراخی . فراخا. گشادگی . سعه . وسع. وسعت . توسیع. فسحت . گنجایش : عرصه ٔ غزنه در اتساع بنیان و استحکام ارکان از جملگی بلاد عالم درگذشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). بعرصه ای از آن حدود که اتساعی داشت لشکر را عرض بازداد و صفها بیاراست . (ترجمه ٔتاریخ یمینی ). || مقدرت . نضرت . نضارت . || کثرت مال . ملک . مکنت . ثروت . وفره . دولت .
- اتساع پیدا کردن ؛ متسع شدن . پهن شدن . عریض شدن .
- اتساع حدقه ؛ گشادگی ثقبه ٔ عنبیه بیش از حدّ طبیعی (اصطلاح کحالی ).
- اتساع دادن ؛ پهن گستردن . عرض دادن . عریض کردن . انبساط دادن .
- اتساع داشتن ؛ گنجیدن .
ترکیب های دیگر:
- اتساع شعب قصبه (اصطلاح طب ) . اتساع عروق (اصطلاح طب ). اتساع قلب (اصطلاح طب ). اتساع معده (اصطلاح طب ).
ترجمه مقاله