ترجمه مقاله

احتفال

لغت‌نامه دهخدا

احتفال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آراسته شدن . زینت گرفتن . (منتهی الارب ). || احتفال ماء؛ گرد آمدن آب . || احتفال وادی به سیل ؛ بسیار پر شدن آن . || احتفال قوم ؛ گرد آمدن آنان . (منتهی الارب ). انجمن شدن . حفل . (زوزنی ). گرد آمدن مردمی بسیار در مجلسی . بزم کردن . || احتفال فرس ؛ خود را مانده نمودن اسب بر سوار و هنوز قوه ٔ دویدن داشتن او. || احتفال طریق ؛ پیدا و هویدا شدن راه . || مبالغه . (منتهی الارب ). || وضوح . || نیک قیام کردن بکارها. (منتهی الارب ). حسن قیام به امور. || باک داشتن .
ترجمه مقاله