ترجمه مقاله

احدب

لغت‌نامه دهخدا

احدب . [اَ دَ ] (ع ص ، اِ) کج پشت . (زوزنی ). کوژ. (تفلیسی ). مرد کوژپشت . (منتهی الارب ). کُنج . (برهان ). آنکه سینه اش فروشده و پشتش برآمده باشد. ضد اَقعس :
بس مبارز که زیر گرز تو کرد
پشت چون پشت مردم احدب .

فرخی .


امید خدمت آن خواجه پشت راست کند
بر آن کسی که مر او را زمانه کرد احدب .

فرخی .


|| رگی است در ذِراع . || شدت و سختی . || بر یک جانب راه رونده . || هر حیوان که یک خصیه داشته باشد. || چپه دست . مؤنث : حَدْباء. (منتهی الارب ). ج ، حُدْب . (مهذب الاسماء).
ترجمه مقاله