احرار
لغتنامه دهخدا
احرار. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حُرّ. آزادان . آزادگان . حرّان :
بسی نمانده که کار جهان چنین گردد
بکام خویش رسیده من و همه احرار.
عید تو همه فرخ و روز تو همه عید
وز دیدن تو فرخ روز همه احرار.
ای شمسه ٔ ملک پدر و زینت عالم
ای نعمت اهل ادب و دولت احرار.
ای بارخدای همه احرار زمانه .
فساد و جفا و بلا و عنا را
بر احرار گیتی قرار مکینی .
ای پسر هیچ دلشکسته مباش
کاندرین خانه نیز احرارند.
کاخر نکشد فلک مرا، چون من
در ظل قبول صدر احرارم .
ای گردن احرار بشکر تو گرانبار
تحقیق ترا همره و توفیق ترا یار.
خانه ٔ خواجه ٔ من بنده قبله ٔ احرار و افاضل ... و همگی ارباب هنر و بلاغت پناه و ملاذ جانب او شناختندی . (کلیله و دمنه ). معارف کبار و مشاهیر احرار را بر لزوم طاعت و قیام بخدمت او تکلیف فرمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || ایرانیان . ابن الفقیه در کتاب البلدان ص 317 گوید: امّا ایرانیان در ایّام گذشته از جهت وسعت مملکت و کثرت اموال و شدّت شوکت بر عموم ملل برتری داشتند و عرب ایشان را احرار می گفتند،به این جهت که دیگران را به اسیری و استخدام میگرفتند، ولی کسی دیگر نمی توانست ایشان را اسیر کند یا بخدمت خود بیاورد. چون خداوند عزّ و جل ّ اسلام را فرستاد، شوکت ایشان درهم شکست و پراکندگی کلی در کارشان راه یافت . و در عهد اسلام از آن جماعت ، بزرگی نماند که قابل ذکر باشد مگر عبداﷲبن المقفّع و فضل بن سهل ... بنوالأحرار. و رجوع به کلمه ٔ آزاده و بنوالاحرار و احرارالفارس در همین لغت نامه شود. || احرار بقول ؛ تَره های تُنُک و رقیق . سبزی های خوردنی . مقابل ذکور بقول . و رجوع به احرارالبقول شود.
بسی نمانده که کار جهان چنین گردد
بکام خویش رسیده من و همه احرار.
فرخی .
عید تو همه فرخ و روز تو همه عید
وز دیدن تو فرخ روز همه احرار.
فرخی .
ای شمسه ٔ ملک پدر و زینت عالم
ای نعمت اهل ادب و دولت احرار.
فرخی .
ای بارخدای همه احرار زمانه .
منوچهری .
فساد و جفا و بلا و عنا را
بر احرار گیتی قرار مکینی .
ناصرخسرو.
ای پسر هیچ دلشکسته مباش
کاندرین خانه نیز احرارند.
ناصرخسرو.
کاخر نکشد فلک مرا، چون من
در ظل قبول صدر احرارم .
مسعودسعد.
ای گردن احرار بشکر تو گرانبار
تحقیق ترا همره و توفیق ترا یار.
سنائی .
خانه ٔ خواجه ٔ من بنده قبله ٔ احرار و افاضل ... و همگی ارباب هنر و بلاغت پناه و ملاذ جانب او شناختندی . (کلیله و دمنه ). معارف کبار و مشاهیر احرار را بر لزوم طاعت و قیام بخدمت او تکلیف فرمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || ایرانیان . ابن الفقیه در کتاب البلدان ص 317 گوید: امّا ایرانیان در ایّام گذشته از جهت وسعت مملکت و کثرت اموال و شدّت شوکت بر عموم ملل برتری داشتند و عرب ایشان را احرار می گفتند،به این جهت که دیگران را به اسیری و استخدام میگرفتند، ولی کسی دیگر نمی توانست ایشان را اسیر کند یا بخدمت خود بیاورد. چون خداوند عزّ و جل ّ اسلام را فرستاد، شوکت ایشان درهم شکست و پراکندگی کلی در کارشان راه یافت . و در عهد اسلام از آن جماعت ، بزرگی نماند که قابل ذکر باشد مگر عبداﷲبن المقفّع و فضل بن سهل ... بنوالأحرار. و رجوع به کلمه ٔ آزاده و بنوالاحرار و احرارالفارس در همین لغت نامه شود. || احرار بقول ؛ تَره های تُنُک و رقیق . سبزی های خوردنی . مقابل ذکور بقول . و رجوع به احرارالبقول شود.