ترجمه مقاله

احق

لغت‌نامه دهخدا

احق . [ اَ ح َق ق ] (ع ن تف ) سزاوارتر. اولی . صاحب حق تر. راست تر. احری . اقمن . الیق . اجدر. بسزاتر: هذا احق منزل بترک .
احق ّالخیل بالرکض المعارُ.
|| (ص ) اسبی که سمهای پا برجای سمهای دست گذارد دررفتن و آن عیب است . (منتهی الارب ). آنکه پای در جایگاه دست نهد. (تاج المصادر). || اسبی که خوی نکند. (منتهی الارب ). اسبی که عرق نکند. (تاج المصادر).
ترجمه مقاله