ترجمه مقاله

احماض

لغت‌نامه دهخدا

احماض . [ اِ ] (ع مص ) ترش مَزه گردانیدن . ترشانیدن . || احماض ارض ؛ حمض ناک گردیدن زمین . || احماض اِبل ؛ گیاه شور خوردن شتران . || گیاه شور چرانیدن شتر. || شور و ترش شدن . || بازگردانیدن کسی را از کاری . (منتهی الارب ). || مزاح کردن . خوشمزگی کردن . مزاح و خوش طبعی کردن .لطیفه گفتن : گاه گاه احماضی رفتی . (کلیله و دمنه ).
ترجمه مقاله