ترجمه مقاله

احمد

لغت‌نامه دهخدا

احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن حسن بن علی بن یحیی بن محمدبن خلف اﷲبن خلیفة القسطنطینی الحنفی ، ملقب به تقی الدین و معروف بشمنی و مکنی به ابوالعباس . مؤلف روضات الجنات (ص 92) آرد: وی صاحب حاشیه ٔ مدونه ٔ مشهوره به ایدی الطلبة است و آن حاشیه ای است بر مغنی ابن هشام ، بمقابله ٔ شرح بدرالدین محمدبن ابی بکربن عمربن ابی بکر قرشی دمامینی و این شرح زمانی دراز نزد من بود و عده ٔ سطور آن تخمیناً بشماره ٔ سطور اصل کتاب و ثلث آن است و شامل فوائد نادره در احوال علماء و جز آنان میباشد که بر سبیل استطراد یاد کرده و من شبیه ترین ِ کتب به کتاب تصریح خالد ازهری یافتم . شمنی ازجمله ٔ مشایخ عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی مشهور است و سیوطی در ثنای وی در کتاب خویش از اول تا آخر چندان مبالغه کرده که درباره ٔ احدی چنان نگفته است و ازجمله ٔ آنچه که در باب او گفته این است : شمنی ، بضم معجمه و میم و تشدید نون ، قسطنطینی حنفی و پدر و جدش مالکی بودند. او فقیه مفسر اصولی متکلم نحوی بیانی محقق و امام نحاة در زمان خویش و شیخ علماء بروزگار خود بود، عاکف و بادی را از علوم خویش برخوردار ساخت واز بحار دانش خود تشنگان را سیراب کرد، اما فی التفسیر فهو بحره المحیط و کشاف دقائقه بلفظه الوجیز الفائق علی الوسیط و البسیط و امّا الحدیث فالرحلة فی الروایة والدرایة الیه والمعول فی حل ّ مشکلاته و فتح مقفلاته علیه و اما الفقه فلو رآه النعمان لانعم به عیناً او رام احد مناظرته لانشدوا الغی قوله کذبا و مینا و اما الکلام فلو رآه الاشعری لقرّبه و قربه و علم انه نصیرالدین ببراهینه و حججه المهذبة المرتبة و اما الاصول فالبرهان لایقوم عنده بحجة و صاحب المنهاج لایهتدی معه الی محجة و اما النحو فلو ادرکه الخلیل لاتخذه خلیلاً او یونس لاَّنس بدرسه و شفی منه غلیلاً و اما المعانی فالمصباح لایظهر عنده نور عند هذا الصباح و ماذا یفعل المفتاح مع من القت الیه المقالید ابطال الکفاح الی غیرذلک من علوم معدودة و فضائل مأثورة مشهورة:
هو البحر لا بل دون ما علمه البحر
هو البدر لا بل ، دون طلعته البدر
هو النجم لا بل دونه النجم رتبةً
هو الدّر لا بل دون منطقة الدر
هو العالم المشهورفی العصر والذی
به بین ارباب النهی افتخر العصر
هو الکامل الاوصاف فی العلم و التقی
فطاب به فی کل ما قطر الذکر
محاسنه جلت عن الحصر و ازدهی
باوصافه نظم القصاید والنثر.
مولد او باسکندریه در رمضان سال 810 هَ .ق . بود. وی با پدر خویش بقاهره رفت و پدر او از علمای مالکی بود. احمد نزد زراینی تلاوت کرد و از شمس شنطونی علم بیاموخت و ملازمت قاضی شمس الدین بساطی کرد و از او در اصلین و معانی و بیان بهره مند شد و از شیخ یحیی سیرافی و علاء بخاری فقه آموخت و از شیخ ولی ّالدین عراقی اخذ حدیث کرد و در فنون براعت حاصل کرد و پدر او بکودکی او را مورد توجه و عنایت خویش قرار داد و بسیاری مطالب از تقی زبیری و جمال حنبلی و صدر ابشیطی وشیخ ولی الدّین و غیرهم بر او فراخواند و از سراﷲ بلقینی و زین عراقی و جمال بن ظهیرة و هیثمی و کمال دمیری و حلاوی وجوهری و مراغی و دیگران اجازت یافت . و خرج له صاحبنا الشیخ شمس الدین سخاوی مشیخة و حدث بها وبغیرها و خرجت له جزء فیه الحدیث المسلسل بالنحات وحدث به . و او امام علامه ٔ مفنّن منقطعالقرین ، سریعالادراک بود و تفسیر و حدیث و فقه و عربیت و معانی و بیان و اصلین و غیر آنها را اقراء میکرد و گروهی بسیاراز او بهره مند گشتند و در محضر او تزاحم و به اخذ علم از او افتخار میکردند. و علاوه بر آن نیکوکار و دانا و متواضع و باشهامت و نیکوشکل و باابهت بود و از اهل دنیا انجماع [ کذا ] داشت و مدتی در جمالیه اقامت داشت و سپس تولیت مشیخت و خطابت در تربت قاتبای چرکسی قرب جبل و مشیخت مدرسة لالا یافت و از او خواستند تا قضاء حنفیان قاهره را به سال 868 بپذیرد و او امتناع ورزید. وی شرح مغنی ابن هشام و حاشیه ٔ بر شفا و شرح مختصرالوقایة در فقه و شرح نظم النخبة در حدیث تألیف والد خویش را تصنیف کرد. [ شرح مذکور بر مغنی موسوم است به المنصف من الکلام علی المغنی ابن هشام ]. و او را نظم نیکوست از آن جمله :
یقول خلیلی العدی اضمرت
اذا مات ذلک یسوء الوری
فقلت سل اﷲ ابقأه
و یکفینا الظاهر المضمر.
و من قطعه ٔ بزرگی از مطوّل شیخ سعد و توضیح ابن هاشم را بنحو قرائت تحقیق بر او خواندم و در حدیث اجزایی از او شنودم و حضر علیه فی الاولی ولدی ضیاءالدین محمد اشیاء ذکرتها فی معجمی و کتب تقریظاً علی شرح الالفیة و جمع الجوامع تألیفی و قلت امدحه :
لُذ بمن کان للفضائل اهلا
من قدیم و منذ قد کان طفلا
و بمن حاز سؤدداً و ارتفاعاً
و مکاناً علی السماک و اعلا
عالم العصرمن علا فی حدیث
و زکی فی القدیم فرعاً و اصلا.
تا آنکه ، پس از نوزده بیت رائق گوید:
جمع اﷲ فیک کل جمیل
و بک اﷲ ضم ّ للعلم شملا.
و شاعر عصر، شهاب منصوری این ابیات او مرا انشاد کرد:
شیخ الشیوخ تقی الدین یا سندی
یا معدن العلم بل یا مفتی الفرق
انت الذی اختاره الباری فزیّنه
بالحسن فی الخلق و الاحسان فی الخلق
کم معشر کابدوا الجهل القبیح الی
ان علموا منک علماً واضح الطرق
وقیتهم بالتقی و العلم ما جهلوا
فانت یا سیدی فی الحالتین تقی .
و نیز درباره ٔ او گفته :
غیر شیخ الشیوخ فی الناس فضله
فلذا لانزال نشکر فضله
لاتری غیر ما یسرک منه
جمع اﷲ بالمسرّات شمله
التقی النقی دیناً وعرضاً
الجلیل الجمیل قدراً و خصله
فکثیر فی الناس فیض نداه
و قلیل ان تنظر العین مثله
کل حبر عین لکل زمان
یتلقّاه وَ هْوَ للعین مقلة.
و پیوسته شیخ با من محبت میورزید و در بزرگداشت جانب من میکوشید و تمجیدبسیار میکرد. وی قرب عشاء شب یکشنبه هفدهم ذی الحجة سال 872 وفات کرد و در روز یکشنبه او را دفن کردند وخلق بر او نماز گذاردند و بر مرگ او سوگواری کردند.
ترجمه مقاله