ترجمه مقاله

احمد

لغت‌نامه دهخدا

احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خالدی زنجانی (خواجه ) ملقب به صدرالدین و صدر جهان و چاویان . وزیر کیخاتوبن اباقا.صاحب حبیب السیر گوید: در جامعالتواریخ جلالی مسطور است که خواجه صدرالدین احمد خالدی از قاضی زادگان ولایت زنجان بود و در اوائل حال چندگاه ملازمت طغاجار نویان مینمود و او هم در عنفوان اوان جوانی در کرم و شجاعت و جود و سخاوت رقم نسخ بر مکارم صاحب ری و حاتم طی کشید و هرچه از هر ممر بدستش آمد در وجه انعام سادات و علما و مشایخ و فضلا مصروف گردانیده پیوسته همت بر اشاعه ٔ خیرات و مبرات میگماشت و یکی از شعرا در آن ولا این قطعه در مدح او بر لوح بیان نگاشت . قطعه :
بسینه صدر نتوان شد در آفاق
که صدر نامور در هفت کشور
کسی باشد که باشد پیش جودش
چو خاک راه یکسان گوهر و زر
اگر صدری نمیدانید کردن
بیاموزید از صدرطغاجر
سپهر مکرمت احمد که بربود
کلاه سروری از چرخ اخضر.
القصه چون کیخاتوخان بر سریر دولت نشست امرا و نوینان در باب تعیین وزیر قرعه ٔ مشورت در میان انداختند و اسامی جمعی از اکابر و اعیان را که ملازم اردوی اعلی و حضرات و خوانین و امرا بودند قلمی ساختند هرچند که در آن مفصل نام صدرالدین احمد مسطور نبوداما چون منشی قضا تقدیر منشور وزارت بنام نامی او تحریر نمود هنگام عرض مفصل در آینه خاطر نورانی ایلخانی بی سابقه اندیشه این صورت پرتو انداخت که جهت سرانجام مهام سلطانی و تمشیت معاملات دیوانی صدرالدین احمد زنجانی را وزیر میباید ساخت شهزادگان و خوانین و امرا شرط موافقت بجای آورده این خیال همگنان را مستحسن نمود و کیخاتوخان خواجه صدرالدین احمد زنجانی را بعالی منصب دیوانی و شرف لقب صدر جهانی مخصوص فرمود وانعام التمغاء زرین و توق و کورکه و یک تومان لشکر بر آن منصب افزوده صاحب را جمیع امتیاز وزارت و امارت دست داد. کوکب اقبال صدر جهانی در نفاذ امر و علوشان و مزید اقتدار و کمال اختیار روی به اوج شرف و رفعت نهاد. ابر از شرم ایثار دست گوهربارش غرق عرق خجلت بود و کوه از اندوه دل گوهربخشش خون در درون بسته کان لعل و یاقوت ظاهر مینمود. شعر:
هیچ سائل بخوش دلی و بخشم
لا در ابروی او ندیده بچشم
تا نباید ز سائلان تشویر
همه پیش از بیار گوید گیر.
وی از وزراء سلاطین مغول است در اواخر قرن هفتم هجری و در اوضاع زمان خود بسیار مؤثر بوده . این مرد در سال 679 هَ . ق . با مجدالملک یزدی بر ضد خاندان جوینی همدست شده و پس از آن همواره در حکومت فارس و مهمات دیگر از امیر تُغار یا امیر طغاجار نیابت میکرد. پس از فوت ارغون برادر او کیخاتو در یکشنبه ٔ 23 رجب سال 690 بسلطنت رسید و با شورش جمعی از ترکمانان و نوینان بلاد روم بر لشکریان مغول مقیم آنجا مصادف شد و ناچار در 4 رمضان سال 690 ببلاد روم رفت در مدت غیبت ایلخان ، که قریب ده ماه طول کشید، مخالفین سلطنت او که از آن جمله طغاجار بود، بانتشار اخبار دروغ در باب شکست او از رومیان پرداختند. و بعضی بخیال سلطنت افتادند. کیخاتو سرکشان را سرکوبی کرد و در جمادی الاخری سال 691 مظفر بایران برگشت در این وقت امیر طغاجار و نایب او صدرالدین احمد زنجانی دستگیر شدند و آنها را بخدمت کیخاتو آوردند ولی کیخاتو که مردی سلیم النفس بود بر امیر طغاجار و خواجه ببخشود و مورد عنایت و اکرامشان قرار داد و در ششم ذی حجه ٔ 691 این خواجه صدرالدین را بصاحب دیوانی کل ممالک و وزارت خود برگزید و ملقب به صدر جهان گردانید و به او اختیارات کامل داد و امرا و شاهزادگان انتصاب صدر جهان را بخوشی پذیرفتند و خواجه صدرالدین صاحب اختیار مطلق و شخص اول ممالک ایلخانی گردید. و برادر خود قطب الدین را که بعدها قطب جهان لقب یافت و سابقاً در خراسان در خدمت شاهزاده انبارجی بخدمت اشتغال داشت بمنصب قاضی القضاتی ممالک ایلخانی منصوب نمود. در ذی القعده ٔ سال 692 جمعی از مأمورین خراج بسعایت صدرجهان برخاستند و بسمع ایلخانی رساندند که او بیشتر اموال دیوانی را شخصاً بتصرف گیرد و مواجب و مستمری و علوفه ٔ لشکر و اردو را نمیرساند و از هشتاد تومان که مالیات تبریز و اعمال آن است بیش از سی تومان آنرا بحواله ٔ شخصی و قروض خود میپردازد این تقریرات اگر چه قسمت عمده ٔ آن حقیقت داشت مورد قبول واقع نشد و کیخاتو صدرجهان را از سعایت مأمورین زیردست خود مطلع کرد و ایشان را به او سپرد. صدر جهان هم پس از مختصر سیاستی آن جماعت را عفو کرد و عذر ایشان را پذیرفت کیخاتو بعد از این یرلیغی صادر کرد که از کنار جیحون تا حد مصر عموم امرا و حکام و عمال ومنشیان معزول باشند و همه خود را مطیع امر صدر جهان بدانند تا او هر که را بهر کاری که میخواهد بگمارد و شاهزادگان و خواتین بی دستور صدر جهان بهیچکس مواجب و اقطاعی ندهند و این التفات ایلخان در حق صدر جهان بیش از پیش دست او را در کارها باز کرد و بر شوکت وقدرت او افزود. این وزیر در عوض آنکه از اسراف بیوجه کیخاتوخان که مردی عیاش و خراج ، و بی اعتنا بمال و منال دنیائی بود، جلوگیری کند در بخشش و تبذیر راه افراط رفت مخصوصاً جهة بدست آوردن دل مردم بخصوص طبقه ٔ عباد و زهاد مال فراوان بایشان بخشید و در عرض دو سال وزارت قریب پانصد تومان مقروض شد و کار بی پولی بالا گرفت . مجموع عایدات خزانه در عهد صدرجهان و کیخاتو بمبلغ 1800 تومان برآورد شده بود از این مقدار 700تومان آن صرف مخارج دیوان و مقرری دیوانیان میشد و بقیه جهت گذراندن مهمات ملکی و بذل و بخشش ایلخان کفایت نمیکرد. در زمان اباقا و سلطان احمد فقط 40 تومان بمصرف غذا و مطبخ شاهزادگان و خواتین میرسید. در عهد کیخاتو و صدرجهان 165 تومان در این کار خرج میشد... خلاصه فقر مالی دولت و نایابی پول تا آنجا کشید که گاهی برای خرید یک سر گوسفند جهت مطبخ ایلخان پول درخزانه فراهم نبود و صدرجهان یک نفر یهودی را که رشیدالدوله نام داشت مأمور تهیه ٔ لوازم مطبخ ایلخانی نمود و او اداره ٔ این کار را بمقاطعه تعهد کرد. رشیدالدوله از جیب شخصی خود مقداری زیاد گاو و گوسفند خرید و عده ای آشپز استخدام نمود و قرار شد که در آخر هرماه پولی را که او از جیب خود داده خزانه به او مسترد دارد ولی چون خزانه پولی نداشت و عمال دیوانی ولایات هم بمناسبت نداشتن وجه قادر بپرداخت حوالجات صدرجهان نشدند رشیدالدوله پس از صرف تمام دارائی خود چون دیگر توانائی اجرای تعهدی را که کرده بود نداشت بگریخت . کار صدور بروات و حوالجات و لاوصول ماندن آنها در عهد این وزیر بمنتهای زشتی و رسوائی کشید مثلاً خواجه غالباً دراویش و شیوخ را مورد مرحمت قرار داده براتی بایشان بمبلغ 500 دینار بر سر ولایتی می بخشید. کسی که مورد این انعام قرار گرفته بود سخت شادمان شده باعتبار آن برات از راه استقراض صد دیناری تهیه میکرد تا مخارج وصول برات و مسافرت مأمور دریافت آن را فراهم سازد چون برات خالی از وجه بود یا حکام از پرداخت آن ابا میکردند بیچاره درویش یا شیخ باید خانقاه یا مقام خود را از دست دهد و بعنوان محصل مالیات ازاین در به آن در بدود و عاقبت هم از شر طلبکار راه فرار پیش گیرد. در عهد ایلخانی کیخاتو و وزارت صدرجهان زنجانی معامله بربح و زر بسود دادن بعلت بی پولی رواج کلی گرفت به این شکل که عمال ولایات که عایدات رادر مقاطعه داشتند برای پرداخت مالیات قلمرو خود باطلاع خواجه رساندند که جهت تأدیه ٔ مالی که برعهده دارند وجه نقد موجود نیست و چون خزانه سخت احتیاج بپول داشت ایشان گفتند که میتوانیم از سرمایه داران و تجارنقد و جنس بسود قرض کنیم بشرط آنکه خسارت این معامله را دیوان برعهده بگیرد: خواجه صدرالدین نیز آنرا قبول کرد و در نتیجه مقاطعان ولایات جنسی را که ده دینار می ارزید به سی دینار قرض میکردند و بچهل دینار بحساب دیوان می آوردند و عمال دیوان آن جنس را که ده دینار می ارزید به این مبلغ میفروختند، چهار دینار آن را خود برمی داشتند و شش دینار بخواجه صدرالدین میدادند و میگفتند بیش از این از فروش آن عاید نشد و به این شکل هر چهل دینار که بحساب خزانه آمده بود شش دینار وصول میشد و همینگونه امور بود که کار مالیه کیخاتو را بخرابی کشاند و باختلال اوضاع ایام ایلخانی او ووزارت صدرجهان منتهی گردید. عموم صاحبان دیوان و وزرای مغول کم و بیش مسئول این اوضاع بودند ولی از میان ایشان مسئولیت خواجه صدرالدین از همه بیشتر است چه او این وضع ناگوار را در نتیجه ٔ گشادبازیها و بذل وبخشش های بیجا بسرحد افتضاح رساند. در این اثنا شخصی عزالدین محمدبن مظفربن عمید نام که از اوضاع چین و ممالک قاآنی اطلاعاتی داشت خود را بصدر جهان نزدیک کرد و مشاور او گردید و در مزاج او نفوذی فوق العاده یافت و به وی پیشنهاد کرد که بجای زر و سیم رایج بوضعچین پول کاغذی چاو را در ممالک ایلخانی نیز رایج و بحرانی را که پیش آمده به این شکل مرتفع سازند. طرح پیشنهادی عزالدین مقبول طبع صدرجهان و کیخاتو افتاد و با وجود مخالفت سنکتورنویان ، صدرجهان با مشاوره باپولاد چینگ سانگ سفیر قاآن بتهیه ٔ چاو و رایج کردن آن بجای پول و طلا و نقره تصمیم گرفت و یرلیغی بتاریخ جمادی الاخری سال 693 هَ . ق . از طرف ایلخان صادر شد که از آن تاریخ ببعد هیچکس با زر و سیم معامله نکند و بافت پارچه های زربفت جز آنچه اختصاص بایلخان و شاهزادگان دارد و ساخت ظروف زرین و سیمین و هر عملی که موجب صرف زر و سیم شود موقوف باشد و برای تهیه و روان کردن چاو به هر یک از بلاد امیری از امرای بزرگ فرستاده شد و برای این کار در هر شهری اداره و دستگاهی باسم چاوخانه ایجاد گردید، از آن جمله در تبریز امیرطغاجار و صدرجهان بترتیب چاو مشغول شدند و پولی کاغذی با صرف مخارج گزاف تهیه نموده مردم را بجبر و عنف بقبول آن وا داشتند... در تاریخ شوال سال 693 اول مرتبه چاو در تبریز منتشر گردید و انتشار آن در همان قدم اول بمشکلات بزرگ برخورد چه مردم از قبول آن امتناع کردند و چون مجبور بپذیرفتن آن بودند جمعی از شهرمهاجرت نمودند و بقیه دکاکین خود را بستند تا اجناس خود را در مقابل چاوی که خالی از وجه محسوب میشد ازدست ندهند و این مسئله سد باب معاملات کرد و در تبریز مردم سر بشورش برداشتند... و در شیراز نیز همین حال بروز کرد و شکایت مردم از هر طرف بلند شد. امرا و صدرجهان بکیخاتو فهماندند که اگر این حال دوام کند بیم آن میرود که عواقبی وخیم از آن ناشی شود و شورش مردم بانقلاب کلی مبدل گردد. کیخاتو یرلیغی دائر بنسخ چاو صادر کرد و پول کاغذی مزبور را، که در ابتدا چاومبارک میخواندند، و باعث زحمت عمومی شده و یادی زشت از خود را در خاطرها گذاشته بود، چاو نامبارک خواندند و صدرجهان بلقب چاویان معروف شد. کیخاتو که مردی مسرف و مبذر و شرابخوار و عیاش و فاسق بود در پنجشنبه ٔ ششم جمادی اولال سال 694 در موغان بدست امرای یاغی بقتل رسید و پس از قتل او بایدو پسر طرغای و نواده ٔ هلاکو در نزدیکی همدان بجای وی نشست و طغاجار را بامیرالامرائی و تعهد امور لشکر منصوب و صدرجهان را بنیابت او برقرار و مامور بلاد روم کرد صدرجهان از این کارسخت خشمناک بود و پیوسته عزم داشت که انتقام این حرکت را از بایدو بگیرد چون احوال ایلخان را مختل دید،و هنگامی که غازان خان علیه بایدو قیام کرد و طغاجار، مخدوم صدرجهان ، نیز به او متمایل بود، فرصت غنیمت شمرد و با طغاجار بمساعدت با غازان دست یکی کرد و محرمانه بغازان پیغام فرستاد که اگر غازان به آذربایجان حرکت کند غالب امرای مقتدر جانب او را خواهند گرفت و کار بایدو را خواهند ساخت و خود نیز در هفتم شوال 694 در گیلان به اردوی غازان پیوست و پس از آنکه غازان به او وعده ٔ صدارت داد امیر نوروز را با عده ای سپاهی برداشته بعنوان مقدمه ٔ قشون غازانی در جمعه ٔ 15 شوال عازم آذربایجان شدند و غازان نیز در عقب ایشان حرکت کرد. امیر نوروز بایدو را دستگیر کرد و پیش غازان که در این هنگام در اوجان بود فرستاد و غازان بایدو را در 23 ذی القعده ٔ سال 694 بقتل رسانید. غازان در 10 ذی الحجه ٔ سال 694 با جلال تمام وارد تبریز شد و خواجه صدرالدین زنجانی که در این ایام قدرتی فوق العاده حاصل کرده بود باستقبال او شتافت و در عقب او بسیاری از سادات و علما و ائمه ٔ آن شهر بجلوی غازان از تبریز بیرون رفتند و در آخر سال 694 که مصادف با روزنوروز میشد غازان در آن شهر بمقام ایلخانی جلوس کردو بعد از اقامت مختصری در تبریز بقراباغ (اران ) رفت و در آنجا قوریلتائی تشکیل داد. از شاهزادگان و نوینان و خواتین مغول بسلطنت خود موچلکا گرفت و بار دیگر جلوس کرد و عنوان سلطان اختیار نمود و برسم مغول جشن بزرگی ترتیب داد... در همین قوریلتای غازان خان خواجه صدرالدین را بوزارت یعنی صاحب دیوانی تعیین فرمود در ماه صفر 695 که مغولان ماوراءالنهر بخراسان حمله کردند غازان امر داد که از جمیع نقاط لشکر عازم بلادشرقی شود و امیر نوروز را بفرماندهی ایشان معین کردبعد از مراجعت از خراسان امیر نوروز خواجه صدرالدین زنجانی را باتهام این که در اموال دیوانی بدون اجازه تصرف میکند و از پیش خود یرلیغ و فرمان صادر می نماید از وزارت عزل کرد و جمال الدین دستجردانی را بجای او گماشت و در این هنگام عده ای از امراء ناراضی در خراسان سر بطغیان برداشتند و مصمم شدند دولت غازانی را برچینند و غازان خان امیر نوروز را بآن صوب مأمور کرد در ضمن عصیان امراء جمعی از دشمنان صدرجهان او را نیز بهمدستی با یاغیان متهم کردند و عده ای از اعضاء دیوان هم بمجرمیت وی شهادت دادند. حکم شد که خواجه را بگیرند و پس از آزار و عذاب بسیار قرار قتل او نیز بدون محاکمه صادر گردید و دو تن را موکل کردند که او را مقید و برهنه در بیشه ای برده و بقتل برسانند.اتفاقاً خواجه در عهد کیخاتو در حق این دو موکل انعام و اکرام کرده بود ایشان صدر جهان را تا شب در آن بیشه نگاهداشتند و بقتل او مبادرت ننمودند در این اثنا امیر هرقداق که از انجام کار سوکای فراغت یافته بود باردو برگشت و از حال خواجه پرسید تفصیل ماجری به او گفتند فوراً دو سوار فرستاد و امر داد که از کشتن او تا صبح دست بدارند و چون صبح شد فهرستی از اسامی مخالفین بحضور غازان خان عرض کردند و اسم صدرجهان در جزء آن نبود و چیزی نگذشت که خواجه از طرف غازان مورد عفو قرار گرفت و مقرر گردید که در مجاورت اردو مقام نماید و در ششم ذی الحجه ٔ 695 غازان خان دستجردانی صاحبدیوان را بقتل رسانید و در اول محرم 696 خواجه احمد زنجانی را بار دیگر بمقام صاحبدیوانی برگزید. یکی از فضلا این رباعی را در آن اوان در سلک نظم کشید.بیت :
با صدرجهان فلک چو دمساز آمد
شهباز سعادتش بپرواز آمد
تا تهنیت روز و مه و سال کند
اقبال ز در صلح کنان باز آمد.
این انتخاب وقتل خواجه جمال الدین برخلاف میل امیر نوروز بود و میفهماند که قدرت او رو بزوال است . صدرجهان چون بار دیگر بر مسند وزارت نشست درصدد برآمد که انتقام خود رااز امیرنوروز که سابقاً در عزل او سعی کرده بود بگیرد و بهمین خیال با دشمنان او همدست شد و ایشان بوسائل عدیده در سرنگون کردن دولت امیرنوروز کوشیدند و او را بداشتن روابط مخفیانه با سلطان مصر متهم ساختندو صدرجهان و برادرش قطب جهان از زبان امیر نوروز و برادر او حاجی بیک مراسلاتی خطاب بسلطان مصر ساختند...و بالاخره در 22 ذی القعده ٔ 696 قتلغشاه او را بدست خود گردن زد. شهاب الدین عبداﷲ شیرازی ملقب بوصاف الحضره ، هنگام حکومت طغاجار بر فارس ، از خواص نایب او، یعنی خواجه صدرالدین احمد خالدی زنجانی ، گردید. و این وصاف الحضره را در حق این خواجه ، در وقتی که بوزارت کیخاتو رسیده ، اشعار و مدایح بسیاری است .
عاقبت در جمادی الاخری سال 697 خواجه صدرالدین احمد زنجانی صدرجهان را عده ای از عمال دیوانی و امرای غازانی بتصرف در اموال متهم کردند و غازان خواجه را از نظر انداخت . صدرجهان بتوهم اینکه رشیدالدین فضل اﷲ طبیب همدانی از عمال زیردست او نیز در این توطئه شرکت کرده وبرخلاف او سخنانی بغازان گفته است بپادشاه شکایت بردولی غازان به او گفت : رشیدالدین سخنی برضد خواجه نگفته است . در این اثنا امیر قتلغشاه که بسرکوبی پادشاه گرجستان رفته بود در محل دالان ناور کنار شط کورا (کر) باردوی غازان آمد و شنید که صدرجهان بایلخان از کسان او بدگوئی کرده و قتل و غارت بسیار بایشان نسبت داده است و چون مورد عتاب غازان قرار گرفت از خواجه پرسید که موجب این درشتی ایلخان چیست و پیش غازان که از او ببدی یاد کرده است . صدرجهان که بسعایت بعضی از اعضای دیوان رشیدالدین فضل اﷲ را دشمن خود میشمرداو را نزد قتلغشاه در آن قضیه محرک و مقصر معرفی کرد. قتلغشاه هم بر رشیدالدین متغیر گردید چون رشیدالدین خود را معرض تهمت دید بغازان شکایت برد و غازان پس از احضار قتلغشاه دانست که صدرجهان رشیدالدین را متهم کرده است بهمین جهة بر خواجه خشمناک شده امر داداو را در تاریخ 17 رجب سال 679 مقید نمودند و پس ازمحاکمه او را برای مجازات بقتلغشاه سپردند. قتلغشاه خواجه را در 22 رجب از میان دو نیم کرد و برادرش قطب جهان نیز در 21 شعبان همان سال در تبریز بقتل رسیدو بقیه ٔ کسان ایشان یا کشته شدند و یا راه فرار پیش گرفتند و به این ترتیب دوره ٔ حیات صدرجهان که با وجود زیرکی و کرم و ادب مردی جاه طلب و فتنه جو و دسیسه کار بود خاتمه یافت . رجوع به ص 44 و 46 و 48 و 49 و 50و 55 و 56 ج 2 حبیب السیر چ ایران و دستور الوزراء صص 305 - 312 و تاریخ مغول تألیف اقبال ص 217 و 218 و 237 و 246 - 251 و 257 و 259 و 261 - 266 و 279 و 287 و 293 و 393 و 396 و 487 و 559 شود.
ترجمه مقاله