ترجمه مقاله

اختر کاویان

لغت‌نامه دهخدا

اختر کاویان . [ اَ ت َ رِ ] (اِخ ) درفش کاویانی . رایت منسوب به کاوه . صاحب برهان گوید: اختر کاوان ، نام علم افریدون باشد و آن از کاوه ٔ آهنگر بود و پادشاهان عجم بعد از شکست ضحاک آنرا بر خود شگون گرفته بودند و آن چرمی بود که کاوه ٔ آهنگر بوقت کار کردن بر میان خود می بست . گویند: حکیمی بوده است در علوم طلسمات بغایت ماهر، شکل صددرصدی بر آن نقش کرده بود و بعضی گویند شکلی از سوختگیهای آتش درآن چرم بهم رسیده بود که این خاصیت داشت ، یعنی در هر جنگ که آن همراه بود البته فتح میشد و آنرا مرصع کرده بودند و در زمان حضرت رسالت پناه [ کذا ] (ص ) بدست مسلمانان افتاد و آنرا پاره پاره کردند و بر مسلمانان قسمت نمودند. (برهان قاطع). صاحب مؤید الفضلاء پس از شرح اختر کاوان گوید: آخرالامر چون در عهد خلافت عمر خراسان مستخلص شده و یکی از لشکر اسلام آنرا بغارت یافته عمر آنرا میان مسلمانان قسمت کرد - انتهی .
فردوسی در شاهنامه اندر داستان ضحاک با کاوه ٔ آهنگر گوید :
چو کاوه برون آمد از پیش شاه
برو انجمن گشت بازارگاه
همی برخروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند
از آن چرم کآهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد
خروشان همی رفت نیزه بدست
که ای نامداران یزدان پرست ...
بدانست خود کآفریدون کجاست
سر اندرکشید و همی رفت راست
بیامد بدرگاه سالار نو
بدیدنش از دور و برخاست غو
چو آن پوست بر نیزه بر دید کی
بنیکی یکی اختر افکند پی
بیاراست آنرا بدیبای روم
ز گوهر بر او پیکرو زَرْش بوم
بزد بر سر خویش چون گرد ماه
یکی فال فرخ پی افکند شاه
فروهشت زو سرخ و زرد و بنفش
همی خواندش کاویانی درفش
از آن پس هر آنکس که بگرفت گاه
بشاهی بسر برنهادی کلاه
بر آن بی بها چرم آهنگران
برآویختی نوبنو گوهران
زدیبای پرمایه و پرنیان
بر آن گونه گشت اختر کاویان
که اندر شب تیره خورشید بود
جهان را ازو دل پرامید بود .
در ترجمه ٔ تاریخ بلعمی پس از ذکر ستمهای ضحاک آمده : پس یکروز مردی بود به اصفهان و او را دوازده پسر بود، پسران جوانمرد بالغ و رشید،این هر دوازده پسر را بگرفتند و بکشتند بی آگاهی پدرشان و نام پدرشان کاوه بود و گویند آهنگری کردی . پس این کاوه آگاه شد بدان پایگاه آهنگران اندر که پسرانش را بگرفتند و بکشتند و این کاوه هم از آن پایگاه به آن انبانه پاره که آهنگران پیش باز بسته باشند تاپای و جامه شان نسوزد از بی هوشی بدرید و فریاد کرد ومستغاث خواند و بسیار فغان کرد بشهر اصفهان اندر. ونیز گویند که دهقانی از دهاقین اصفهان و از بزرگترین دهقانان اصفهان برخاست پس مردمان گرد آمدند و گفت :یا مردمان گرد آئید با من تا من خویشتن و شما را ازجور این ستم کاره برهانم و مردمان شهر خود بستوه آمده بودند و او از آن انبانه پاره که پیش باز گرفته داشتی تا پای و جامه اش نسوزد آنرا بر سر چوبی کرد چون علمی و گروهی گویند که انبان نبود که دستار از سر برداشت و بر سر چوبی کرد چون علمی ، غوغا و سفها و دزدان و مقامران و عیاران و آنچه بدین ماند بسیاری به اوگرد آمدند پس نخست برفت و خلیفه ٔ اصفهان را که از دست ضحاک بود بکشت و خزینه ٔ وی با همه آلتی بلشکریان برداشت و مردمان را درم بداد و خلیفه ٔ دیگر بنشاند از دست خویش و همچنان همیرفت و سپاه از هر شهری بر وی گرد آمدند و خلق بدین هزار سال از وی [ ضحاک ] سیر و ستوه شده بودند پس صد هزار مرد اقل ّ و اکثر بدین کاوه گرد آمدند و همی آمد تا به دماوند برسید پس سپاه خویش گرد کرد و گفتا بدانید که من این حرب را کردم با خلیفتان ضحاک اکنون وی ملک است ، ملکی برپا کنید تا ما او را بنشانیم و من در پیش وی ، هرچند از این باب با ایشان سخن میگفت جواب او دادند و گفتند که : تو ما را بسندیده ای . کاوه گفت : ندانید که با من تنها این کار نشود. پس مردی بود نام او افریدون و پسر جمشیدملک بود و او از دست ضحاک گریخته بود و متواری بود بشهری اندر، طلب کردند و بیاوردند و کاوه همه ٔ سپاه و خزینه و آلت و لشکر بدو سپرد و خود پیش وی بایستادپس فریدون کاوه را اسفهسالار خویش کرد آنگه فریدون از دماوند بیرون آمد و حرب کرد با وی و مر ضحاک را بشکست و او را بگرفتند و بکشتند و سپاهش را هزیمت کردند و افریدون به پادشاهی نشست . (از تاریخ بلعمی نسخه ٔخطی ). کاوه یا کابی با کاف عربی ، اسم شخصی داستانی است که بنا بر روایات قدیمه ٔ ایران آهنگری بوده از اهل اصفهان که در ایام پادشاه ظالم خارجی ضحاک [ آژی دهاک ] بر وی شوریده و پیشرو یک قیام ملی شد که بواسطه ٔ آن شورش آن نسل خارجی را از ایران برانداخت و از نژاد پاک ایرانی فریدون را بر تخت نشانده ایران را استقلال بخشید. آنچه در باب این شخص داستانی و سلطنت ضحاک و فریدون در شاهنامه ٔ فردوسی و در تواریخ متأخرایرانی آمده معروف عامه است . بیشتر از شخص این آهنگر غیور ایرانی که هویت او در روایات قدیمه گم و تاریک میشود یک اثر جاودانی او در ایران و خارجه شهرت یافته است که وجود آن بدوره های تاریخی نیز انتقال نموده و حتی در آثار باقیه موجود است . این شاهکار قرون عزت ایران درفش کاویانی است که نام آن هر ایرانی را یاد از شکوه باستانی و غرور ملی خود آورده روح زنده وذلت ناپذیر ایران را بخاطرها می آورد. کاویانی درفش را که مانند یک رمز و اشارتی برای برخاستن ایران برضددشمنان خویش است هر ایرانی تا اندازه ای از اشعار شاهنامه ٔ فردوسی می شناسد. آن شاعر بزرگ ایرانی با کمال فصاحت هم داستان ایجاد آن لوای حریت را سروده و هم در باب شکل و ساخت آن بواسطه ٔ کاوه و فریدون سخن رانده است . از مورخین قدیم اسلام نیز طبری و ابوریحان بیرونی شرحی از خروج کاوه و وصف این علم ملی آورده اند که تقریباً مطابق با بیانات فردوسی است .
طبری گوید: مردی از عامّه از اهل اصفهان موسوم به کابی عصائی را که در دست داشت برداشته و انبانی را که با او بودبر سر آن عصا نصب کرده و مردم را بمجاهده دعوت کرد،و گوید که علم مزبور از پوست شیر بود و سلاطین ایران زر و دیبا بر آن پوشانیدند و نیز گوید این علم را جز در امور بزرگ نمی افراختند و جز برای شاهزادگان وقتی که بکارهای بزرگ فرستاده میشدند برنمی افراشتند، و باز گوید که کابی از اصفهان با اتباع خود براه افتادو چون نزدیک محل ضحاک رسید ضحاک را هراس دامنگیر شدو فرار کرد و عرصه برای ایرانیان خالی ماند پس بر کابی اجتماع کرده و در باب سلطنت مذاکره کردند ولی کابی گفت که وی متصدی امر ملک نخواهد شد و باید که یک شاهزاده ٔ ایرانی برگزینند. و در جای دیگر گوید مردی از اهل بابل برخلاف ضحاک علمی افراشت . و اهل اصفهان از اولاد این مرد هستند و نیز در ضمن وقعه ٔ قرقس گوید که رستم بهمن بن جاذویه را فرستاد با درفش کابیان ، رایت کسری ، و این علم از پوست پلنگ بود بعرض هشت ذراع و طول دوازده ذراع . و نیز گوید که در جنگ قادسیّه ضراربن الخطاب درفش کابیان را از ایرانیان بغنیمت گرفت و مسلمین در مقابل سی هزار درهم آنرا از وی بخریدند و قیمت آن هزار هزار و دویست هزار درهم بود. ابوریحان بیرونی در کتاب الاَّثار الباقیه گوید: کابی برضد ضحاک برخاست و او را دفع کرد و پادشاهان ایران سپس به علم و رایت او تیمن کردند. این علم از پوست خرس بود و بعضی گویند از پوست شیر و اسمش درفش کابیان بود که از آن پس بزر و گوهرها مزین شد. بنابراین وجود درفش کاویان در جنگ ایران با عساکر اسلام و افتادن آن بدست عرب و حکایت حمل آن بمدینه و سلب جواهر آن و غیره آخرین خبر تاریخی این علم ایرانی است . خوشبختانه دو شکل از صورت درفش کاویانی که در زمان با شوکت هخامنشیان و ساسانیان همیشه در پیش لشکر ایران کشیده میشد در آثار تاریخی مانده بطوری که امروز قریب به تحقیق شکل اصلی درفش کاویانی بر ما واضح و روشن است . یکی از آن تصویرات شکلی است که در روی یک تخته سنگ بطرز خاتم کاری دیده میشود که در سال 1831 م . در جزو حفریات پومپئی (شهر قدیم ایتالی که در سال 79 م . بواسطه ٔ آتش فشانی کوه وزوو بکلی در زیر سنگ و خاکستر پنهان گردید) بدست آمده است . این خاتم کاری جنگ ایسوس را نشان میدهد که در سال 333 ق . م . واقع شد و در این جنگ بودکه اسکندر کبیر داریوش آخرین پادشاه هخامنشی را شکست داد. در طرف چپ این تخته سنگ صورت اسکندر را کشیده اند که در میان سپاه خویش سوار ایستاده است . در طرف راست روبروی اسکندر داریوش پادشاه ایران روی گردونه ٔ جنگی برپاست . و او در میان لشکر ایرانی است که از هجوم لشکر اسکندر مقدونی در شرف فرار هستند، در عقب داریوش ، سواری بیرق در دست دارد متأسفانه بهمین قسمت خاتم کاری شکستی وارد آمده است که بدان واسطه درست سنگ بیرق هویدا نیست ولی باوجود این قسمت بالائی خود بیرق و نوک نیزه ای که بیرق بدان وصل است و همچنین قسمتی از ریشه هائی که برای زینت بیرق آویخته بودند بخوبی نمایان است . از آنجائی که شهر پومپئی در سال 79 م . زیر مقذوفات کوه وزوو خراب و پنهان گشت پس بایست ظاهراً این تخته سنگ خاتم کاری مدتی قبل از این تاریخ به اتمام رسیده باشد و لهذا گمان میرود که تاریخ تمام شدن این تخته سنگ تقریباً مقارن با زمان تولد حضرت عیسی باشد. شکل دیگری هم که تقریباً از همان عصر بیادگارمانده است شباهت تمامی دارد با تصویر درفش کاویانی که در تخته سنگ خاتم کاری پومپئی منقوش است . این شکل دوم عبارت است از سکه های یک سلسله از ملوک عصر دیادوخ ها یعنی خلفای اسکندر که در مملکت اصلی هخامنشیان یعنی در فارس نفوذی پیدا کرده و تا زمان اشکانیان حکمرانی میکردند. نفوذ و استقلال این سلسله باندازه ای بودکه سکه بنام خود میزدند. لقب این سلسله فراتاکارا یعنی آتش پرستان بوده و از این رو معلوم میشود که آنهاپیروی دین اَوستا را میکرده اند. این مسئله از پشت سکه هم معلوم میشود. روی سکه فقط سر پادشاه را نشان میدهد. در پشت سکه آتشکده ای که پادشاه در مقابل او ایستاده نماز میکند منقوش است . در روی آتشکده آتش مقدس سوزان است و بالای آن خدای بزرگ آهورامزدا در پرواز است . در عقب این آتشکده شکلی دیده میشود که از هر حیث هم شبیه به بیرق ایران در خاتم کاری پومپئی در خصوص جنگ ایسوس است و هم شباهت تامه ای به درفش کاویانی که فردوسی وصف کرده است دارد و همچنین آن اختری که فریدون با جواهر زینت داده و بر روی چرم پاره ٔ بیرق نصب کرده بوده است بطور وضوح نمایان است چنانکه از تصویر ذیل بخوبی پیداست .
از توافق این سه مأخذ یعنی خاتم کاری پومپئی و سکه های خلفای اسکندر و وصف شاهنامه که از منابع بسیار قدیم در دست است تقریباً معلوم میشود که درفش کاویانی چه شکل داشته است ، درفش مزبور عبارت بوده از یک قطعه چرم پاره ٔ مربعی که بر بالای یک نیزه نصب شده و نوک نیزه از پشت آن از طرف بالا پیدا بوده و بر روی چرم که مزین به حریر و گوهر بوده و شکل یک ستاره بوده مرکب از چهار پرّه و درمرکز آن دایره ٔ کوچکی و همچنین در فوق آن نیز دایره ٔ کوچکی که قریب بیقین همان است که فردوسی از آن باختر کاویانی تعبیر میکند و از طرف تحتانی چرم چهار ریشه برنگهای مختلف سرخ و زرد و بنفش آویخته بوده و نوک این ریشه ها مزین بجواهرات بوده است . (شماره ٔ 1 سال نخستین مجله ٔ کاوه ص 3 و 4. کاوه و درفش کاویانی بقلم استاد اوسکارمان ، با اصلاحاتی در عبارت ).
کریستنسن در شرح جنگهای عرب با ایران گوید: رستم (فرمانده ٔ سپاه ایران ) که شخصاً حرکات افواج ایران را اداره میکرد و در زیر خیمه نشسته و درفش کاویان را در برابر خود نصب نموده بود کشته شد و درفش کاویان که نمودار شوکت و قدرت ایران بود بدست عرب افتاد. ایرانیان این درفش را متعلق به ادوار باستانی تاریخ خویش میدانستند: چون هزارسال از دوره ٔ ظلم دهاگ غاصب سپری شد آهنگری کاوگ نام پیشدامن چرمین خود را بر نیزه کرد و قدم در میدان شورشی نهاد. شورشیان دهاگ را از تخت بزیر آوردند و فریدون را که شاهزاده ای جوان از نسل پادشاهان سلف بود بر سریر پادشاهی نشاندند. از آن زمان پیشدامن کاوگ آهنگر درفش سلاطین ایران شد. چند تن از مورخان ایران و عرب این درفش را بصورتی که در جنگ قادسیه بچنگ عرب افتاد وصف کرده اند. بنابر قول طبری این درفش که از پوست پلنگ بود هشت ارش عرض و دوازده ارش طول داشت . بلعمی گوید: ایرانیان در هر جنگ که این درفش را در پیش روی داشتند مظفر میشدند و گوهری بر جواهر آن درفش میافزودند چندانکه این درفش غرق زر و سیم و گوهر و مروارید شده بود. توصیف مسعودی نیز از این درفش شبیه طبری است جز اینکه گوید: آنرا بر چوبهائی نصب کرده بودند که یکی بدیگری میپیوست . در عبارت دیگر گوید: این علم پوشیده از یاقوت و مروارید و گوهرهای گوناگون بود. بنابر قول خوارزمی این درفش از پوست خرس یا به قولی از پوست شیر ساخته شده بود و پادشاهان درجنگها بآن تیمن و تبرک می جستند و آنرا از زر و گوهرهای گرانبها پوشیده بودند. ثعالبی نیز حکایت میکند که پادشاهان درفش کاویان را موجب کامیابی خویش میشمردند و در تزیین آن بجواهر قیمتی با یکدیگر همچشمی میکردند و کمال جهد را در زیور بستن آن می نمودند چنانکه پس از مدتی دُرّ یکتای جهان و شاهکار قرون و اعجب عجایب روزگار شد. این درفش را پیشاپیش سپاه می بردند وجز فرمانده کل سپاه کسی را شایسته ٔ نگهداری آن نمیدانستند. پس از آنکه جنگ بفیروزی خاتمه میگرفت پادشاه درفش را بگنجوری که مأمور نگهداری آن بود می سپرد. بنابر روایت مطهربن طاهر المقدسی این درفش در آغاز از پوست بزغاله یا از چرم شیر بود بعد ایرانیان آنرا از زر و پارچه ٔ زربفت ساختند. فردوسی در جلد اول شاهنامه در داستان ضحاک چنین گوید:
از آن چرم کآهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای .
ابن خلدون گوید که : صورت طلسمی با اعداد و علائم نجومی بر درفش کاویان دوخته شده بود. در جنگ قادسیه بنابر قول مسعودی این درفش گرانبها بدست عربی موسوم به ضراربن الخطاب افتاد که آنرا به سی هزار دینار فروخت ولی قیمت واقعی آن 1200000 دینار بود. در التنبیه همین مؤلف گوید بهاء آن درفش 2000000 دینار بود. از طرف دیگر ثعالبی گوید که سعدبن ابی وقاص سردار عرب این درفش را بسایر خزائن و جواهر یزدگرد که خداوند نصیب مسلمانان کرده بود افزود و آنرا با تاج ها و کمرها و طوق های گوهرنشان و چیزهای دیگر برداشته بخدمت امیرالمؤمنین عمربن الخطاب برد. عمر گفت : آنرا گشوده پاره پاره نمایند و میان مسلمانان قسمت کنند. (ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ترجمه ٔ رشید یاسمی صص 358 - 359). کریستنسن معنی صحیح درفش کاویانی را درفش شاهی دانسته است . (کیانیان ترجمه ٔ ذبیح اﷲ صفا ص 67):
ز روی تو ای سرفراز کیان
برد فرّخی اختر کاویان .

دقیقی (از شعوری ).


هوا سرخ و زرد و کبود و بنفش
ز تابیدن کاویانی درفش
بگردش سواران گودرزیان
میان اندرون اختر کاویان .

فردوسی .


تو شو اختر کاویان را بدار
سپهبد بیاید سوی کارزار.

فردوسی .


ببستند گردان فراوان میان
به پیش سپاه اختر کاویان .

فردوسی .


بدیشان چنین گفت بیدار شاه
که طوس سپهبد به پیش سپاه
ببایست با اختر کاویان
بفرمان او بست باید میان .

فردوسی .


همان پنج موبد ز ایرانیان
برافراخته اختر کاویان
بفرمود تا جمله بیرون شدند
ز پهلو سوی دشت و هامون شدند.

فردوسی .


فرازنده ٔ اختر کاویان
فروزنده ٔ تخت و بخت کیان .

فردوسی .


همی رفت بیژن چو شیر ژیان
بدست اندرون اختر کاویان .

فردوسی .


بسوی فریبرز برکش عنان
به پیش من آر اختر کاویان .

فردوسی .


سر اندر سپهر اختر کاویان
چو ماه درخشنده اندر میان .

فردوسی .


یکی تخت پرمایه اندر میان
زده پیش او اختر کاویان .

فردوسی .


گو رایت بوالمظفری بین
آن کاختر کاویان ندیده ست .

خاقانی .


گوئی بزعم اهل تناسخ ظهور کرد
با پوست پاره اختر میمون کاویان .

واله هروی .


ترجمه مقاله