اختگان
لغتنامه دهخدا
اختگان . [ اَ ت َ / ت ِ ] (اِ) ج ِ اخته ، بمعنی اسب خایه کشیده :
شب قضیم اختگانت زارتفاع سنبله
می کند حاصل بدوش کهکشان می آورد.
بعض فرهنگها این کلمه را بمعنی میرآخور گرفته اند و همین بیت را شاهد آورده اند و ظاهراً به این معنی غلط است .
شب قضیم اختگانت زارتفاع سنبله
می کند حاصل بدوش کهکشان می آورد.
سلمان ساوجی (از آنندراج ).
بعض فرهنگها این کلمه را بمعنی میرآخور گرفته اند و همین بیت را شاهد آورده اند و ظاهراً به این معنی غلط است .