اخروش
لغتنامه دهخدا
اخروش . [ اُ ] (اِ) خروش . شور و غوغا. (برهان قاطع) :
شادی و خوشی امروز به از دوش کنم
بجهم دست زنم نعره و اخروش کنم .
و در دیوان منوچهری در مسمطی بنام منوچهری آمده است .
شادی و خوشی امروز به از دوش کنم
بجهم دست زنم نعره و اخروش کنم .
منجیک (از شعوری ).
و در دیوان منوچهری در مسمطی بنام منوچهری آمده است .