ترجمه مقاله

اخریان

لغت‌نامه دهخدا

اخریان . [ اَ ] (اِ) آخریان . قماش . سلعة. جهاز. (ربنجنی ). متاع . کالا. کاله . بضاعت . کالای برگزیده .رخت . مبیع. و آن کالای خرید و فروخت است . (مجمل اللغة): التدلیس ؛ عیب اخریان بر خریدار بپوشانیدن . (زوزنی ). الغیض ؛ کم شدن بهاء اخریان . (مجمل اللغة) (صراح ). الابضاع ؛ اخریان دادن . (زوزنی ). و عامّه ٔ مردم معاملت آنرا خوانند و شناسند که اخریانی بأخریانی بود و نیکنامی را و شکر را عوض ندانند. (دانشنامه ٔ علائی ).
چون میدهی مرا تو عطاهای به گزین
جز به گزین چه آرمت از اخریان شکر.

کمال الدین اسمعیل .


و این کلمه بصورت آخریان هم آمده است :
دزد اگر با چراغ روی آرد
به گزیند ز کوشک آخریان .
و رجوع به آخریان شود.
ترجمه مقاله