ترجمه مقاله

اخضر

لغت‌نامه دهخدا

اخضر. [ اَ ض َ ] (اِخ ) منزلی است قرب تبوک ، بین آن و وادی القری ، پیامبر (ص ) آنگاه که به تبوک میرفت نزول فرمود و بدانجا مسجدی بوده است مصلی نبی (ص ). (معجم البلدان ). || اَخضر تُربة؛ وادیست که در آن سیلهائی که از سراة فرودآیند جمع شود. (معجم البلدان ). || و گویند آبگیریست که طول آن سه و عرض وی یکروزه راه است . || و گویند اخضر و اخضرین موضعی است بالجزیره نمربن قاسط را. || و مواضع بسیار عربیه و عجمیه بنام اخضر خوانده شده است . (معجم البلدان ). || بستانی گوید: اخضر، هوارسی است به اقصی مغرب افریقیه واقع در14 درجه و 44 دقیقه ٔ عرض شمالی و آنرا فرناند پرتقالی بسال 849 هَ . ق . کشف کرد و در مسافت 500 هزارگزی مغرب آن ، بین 13 درجه و 17 دقیقه عرض شمالی و 24 درجه و 27 دقیقه ٔ طول غربی موقع جزائر رأس الاخضر و جزیرةالملح و جز آنهاست و سکنه ٔ این جزیره 80000 تن و آن مختص پرتقالیانست و کادا بسال 861 هَ . ق . آنرا کشف کرده است . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ). || کوهی است بطائف . (منتهی الارب ). || در الجزایر در ایالت وهران نام کوهی و نام ولایتی است و در نزدیکی بن غازی نیز نام کوهی است . (قاموس الاعلام ترکی ).
ترجمه مقاله