ترجمه مقاله

اداکردن

لغت‌نامه دهخدا

اداکردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بگزاردن . توختن . پرداختن (دین و مانند آن ). تأدیه کردن . دادن . تسلیم کردن . کارسازی کردن . واپس دادن . قضا کردن . تقضیه . وفا. ایفاء. موافات . استیفا کردن : پس بجای آورد رسالت را و ادا کرد امانت را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308).
- ادا کردن حق کسی را ؛ گزاردن حق او :
دولت حقوق من بتمامی ادا کند
هرگه که پیش شاه مدیحی ادا کنم .

مسعودسعد.


- ادا کردن دین ؛ گزاردن و پرداختن و توختن وامی را :
قرض است کرده های بدت نزد روزگار
تا در کدام روز که باشد ادا کند.

؟


|| بجای آوردن . گزاردن عبادت چون نماز :
کند بقبله ٔ تازی ز بهر کدیه نماز
بدل بقبله ٔ دهقان کند نماز ادا.

سوزنی .


|| مقابله کردن . مقابله ٔ بمثل کردن .
ترجمه مقاله