ترجمه مقاله

ادریس

لغت‌نامه دهخدا

ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی خولة الانطاکی . ابوالفرج عبدالرحمن جوزی ذکر او در صفةالصفوة در زمره ٔ«مصطفین من عباد بیت المقدس » آرد و گوید: عمربن واصل از سهل بن عبداﷲ روایت کند که مردی از اولیأاﷲ بمرضی صعب مبتلا شد مردم او را گفتند آیا ترا معالجه کنیم ؟ گفت ای قوم بدانید که مرا طبیبی است اگر از او بخواهم هر بیماری را علاج کند ولی من از او مداوای خویش نخواهم . گفتند چرا نخواهی در حالی که بدواء نیازمندی ؟گفت میترسم چون ازین علت نجات یابم راه طغیان پیش گیرم . او را گفتند ما را مجنونی است از طبیب خود بخواه ویرا مداوا کند گفت او را حاضر آورید. پس مردی را نزد او آوردند که در گردن وی زنجیری بزرگ و دستان اوبا قیدی گران بگردن بسته بود، ایشان را گفت مرا با وی تنها گذارید پس جهال قوم عمداً دست دیوانه را بازکردند و با وی در خانه ٔ او داخل کردند و در را بروی او بستند و ایشان گمان میبردند او را مکروهی خواهد رسید چون ساعتی بگذشت او را آواز دادند و وی جواب گفت و بسوی آنان آمد و همچون عاقلان با ایشان گفتگو کردو سخت میگریست گفتند قصه ٔ خود بازگو، دیوانه گفت برین مرد داخل شدم و علت مرا شما خود دانید که چیزی درک نمیکردم او مرا نزدیک خود برد و یک دست خود بر سینه ٔ من نهاد و دست دیگر بر سرم گذاشت پس من احساس کردم که شفا در جسم من بنرمی ساریست تا علت من بکلی رفعشد. بدو گفتند ما را بسوی او بر و از او بخواه که درباره ٔ ما دعا کند پس با ایشان نزد او شد ولی او را در خانه نیافتند و خدای عزوجل ویرا از ایشان مستور داشت پس عقلای آن قوم بندامت و اسف اندر شدند. سهل گوید که این مرد از بیت المقدس بود و او را ادریس بن ابی خولة الانطاکی گفتندی . (صفةالصفوة ج 4 ص 218 و 219).
ترجمه مقاله