ترجمه مقاله

ادم

لغت‌نامه دهخدا

ادم . [ اَ دَ ] (اِخ ) ناحیه ای نزدیک هجر از سرزمین بحرین . || موضعی نزدیک ذی قار و هامرز آنجا بقتل رسید. (معجم البلدان ). || بقول نصر موضعی است نزدیک عمق و یاقوت گوید گمان میکنم که کوهی است . (معجم البلدان ). || ناحیه ای از عمان . شهری بعمان . (دمشقی ). از نواحی عمان شمالی مجاور شِملیل و آن ناحیه ٔ دیگریست از عمان نزدیک بحر. (معجم البلدان ). || اولین منزل از واسط در راه حجاج و آن چشمه ایست . || از قراء یمن و از اعمال صنعاء است . (معجم البلدان ).
ترجمه مقاله