ترجمه مقاله

ارآء

لغت‌نامه دهخدا

ارآء. [ اِرْ ] (ع مص ) اِرْءاء. صاحب رأی و دریافت گردیدن . || رأی دیدن . (زوزنی ). رأی اندیشیدن . || ظاهر شدن حماقت و گولی کسی . || نمودن . اراء. اَراة. (تاج المصادر بیهقی ). || بیمار شُش شدن . || ارآء رایت ؛ بر زمین زدن نیزه را. || کاری کردن که او را نیک پندارند. || جنبانیدن هر دو پلک را در دیدن . || دیدن در آینه پس پری زده شدن . || پیرو قول بعض فقهاء شدن . || بسیار شدن خوبی و نیکوئی دیدار کسی . || پدیدار شدن اثر آبستنی در پستانهای شتر یا گوسفند. || برگردیدن سر بینی شتر بجانب حلق وی . || نمودن خدای تعالی کسی را عذاب وهلاک : اری اﷲ بفلان کذا و کذا؛ أی اری الناس به العذاب و الهلاک و لایقال ذلک الاّ فی الشر. (تاج العروس ).
ترجمه مقاله