ترجمه مقاله

ارتیاش

لغت‌نامه دهخدا

ارتیاش . [اِ ] (ع مص ) نیکو شدن حال کسی . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). حسن حال . نیکو شدن احوال : چون عبدالملک بن نوح و فایق از آن هزیمت ببخارا رسیدند وبکتوزون بدیشان پیوست و لشکرهای متفرق جمع شد دیگر بار خیال استقلال و امید ارتیاش و طمع انتعاش بر مزاج ایشان مستولی شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 216). و اشجار بخاصیت گریه ٔ ابر بهار... انتعاشی گرفتند و بوسیلت آن بار دیگر ارتیاشی یافتند. (جهانگشای جوینی ).
ترجمه مقاله