ترجمه مقاله

ارتیاض

لغت‌نامه دهخدا

ارتیاض . [ اِ ] (ع مص ) رام شدن . (منتهی الارب ). رام شدن بتعلیم . || تعلیم گرفتن . تعلیم یافتن . سختی پذیرفتن . ریاضت پذیرفتن . (زوزنی ). ریاضت کشیدن . ستم کشیدن برای تعلیم گرفتن : وزیر ابوالعباس در صناعت دبیری بضاعتی نداشت و بممارست قلم و مدارات ادب ارتیاض نیافته بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 366). اما کبر سن و تجارب ایام و قدرت بر دقایق سرداری و معرفت مقادیر حشم و ارتیاض بآداب جهانبانی در استثبات ملک واستدامت دولت اصلی مبین و حبلی متین است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 189). || خوش کردن کسی را.
ترجمه مقاله