ترجمه مقاله

ارخته

لغت‌نامه دهخدا

ارخته . [ اَ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) مطلق رخت . (فرهنگ دیوان نظام ) : و او را زیر دیواری کرده بنه و ارخته اش را غارت کردند. (ظفرنامه ٔ شرف الدین علی یزدی ). چون از ضبط مجموع اسباب و ارخته ٔ او بپرداختند. (ظفرنامه ٔ شرف الدین علی یزدی ). و قیچچیان ارخته ٔ اشارت و خلعت پوشان بازار استعارت و حجله بندان حجره ٔ خیال ... (آرایش نامه ٔ نظام قاری ص 150دیوان ).
زین داد و دین علی آنک از ارخته ٔ جاه اوست
دگمه ها و حُله های غنچه و گل در چمن .

نظام قاری (دیوان ص 30).


ارخته چو برداشت رخنه و بنه
بدش ز آستین میسره میمنه .

نظام قاری .


|| جامه دان .
ترجمه مقاله