ترجمه مقاله

ارخ

لغت‌نامه دهخدا

ارخ . [ اَ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از عصاة ارمنی عهد داریوش بزرگ . داریوش در بند چهاردهم ستون سوم کتیبه ٔ بیستون گوید: «زمانی که من در پارس و ماد بودم ، در دفعه ٔ دوم بابل از من برگشت . مردی ارخ نام ارمنی ، پسر هَل دیت َ در بابل بر من یاغی شد. محلی هست نامش «دوباله »، در آنجا یاغی شد و گفت من بخت نصر پسر نبونیدم . بعد بابلیان بر من شوریده بطرف او رفتند. او بابل راگرفت و شاه بابل شد.» و در بند پانزدهم آرد: «فوراًمن لشکری ببابل فرستادم ویندَفَرن َ نام مادی را که مطیع من بود سردار کردم و گفتم بروید، این سپاه را که در بابل است و خود را از من نمیداند، درهم شکنید. ویندفرن فوراً با سپاهی عازم بابل شد. اهورمزد مرا یاری کرد. بفضل اهورمزد ویندفرن بابل را گرفت و آنرا به اطاعت درآورد، ماه مَرگ َزَن َ روز 22 بود که اَرخ َ، که خود را بخت نصر مینامید، دستگیر شد و مردانی که با او همدست بودند گرفتار و بسته شدند. سپس من چنین فرمودم که اَرخ و همدستان عمده ٔ او را در بابل مصلوب کنند.» (ایران باستان ص 547 و 548). و هم داریوش درکتیبه ٔ بیستون ضمن شرح تصاویر کتیبه ، درباره ٔ او گوید: این ارخ است که دروغ گفت . چنین گفت : من بخت نصر پسر نبونیدم . من شاه بابلم . (ایران باستان ص 1577).
ترجمه مقاله