ترجمه مقاله

ارطی

لغت‌نامه دهخدا

ارطی . [ اَ طا / اَ ] (ع اِ) بلغت رومی درخت وزک را گویند که پده است و بعربی غرب خوانند. (برهان قاطع). درختی است که شکوفه ٔ آن مانند شکوفه ٔ بید و برگش پهن است و برِ آن تلخ و مانند عناب و تر و تازه ٔآنرا شتر میخورد. بیخهایش سرخ است . (آنندراج ). گیاهی است که به آن پوست پیرایند. (مهذب الاسماء). درختی است که بدان ادیم را دبغه کنند. درختی است از درختان ریگ . (منتهی الأرب ). درختی است که در ریگ روید و شبیه غصنی باشد و بقدر بالای مردی شود و گلش چون گل بید، لکن خردتر باشد و بویش خوش باشد و میوه اش چون عناب باشد و مزه ٔ تلخ دارد و ریشه ٔ آن سرخ است . شورتاغ . شورتاخ . شورطاغ سپید. گز سرخ . سپیدار. (مؤید الفضلاء). بُسُنگل . (دستوراللغه ). سپنگل . (نسخه ای از دستوراللغه ). سنبگل . (نسخه ای ازدستوراللغه ) . اسکنبیل :
اِذا الارطی توسّد ابردَیه
خدودجوازِی بالرّمل عین .

شماخ بن ضرار.


(البیان و التبیین چ حسن السندوبی ج 2 ص 196، 127). بار آنرا بعربی عبل گویند. (منتهی الأرب ). واحد آن : ارطاة. ج ، ارطیات ، اراطی ، اراط.رجوع به اسکنبیل شود.
ترجمه مقاله