ترجمه مقاله

ارغنده

لغت‌نامه دهخدا

ارغنده . [ اَ غ َ دَ / دِ ] (ص ) ارغند . آلغده . خشمگین . غضبناک . (برهان ). غضبان . خشم آلود. قهرآلود. (برهان ). آشفته و بخشم آمده :
گه ارمنده ای و گه ارغنده ای
گه آشفته ای و گه آهسته ای .

رودکی .


یکی نامه بنوشت نزدیک کید
چو شیری که ارغنده گردد ز صید.

فردوسی .


سراپرده ٔ سبز دیدم بزرگ
سپاهی بگردش چو ارغنده گرگ .

فردوسی .


ز خاقان چین آن سه ترک سترگ
که ارغنده بودند مانند گرگ .

فردوسی .


نهادند آوردگاهی بزرگ
دو جنگی بکردار ارغنده گرگ .

فردوسی .


بدو گفت هنگام رزم طبرگ
بر این گونه بودم چو ارغنده گرگ .

فردوسی .


برآشفت از آن کار و ننگ آمدش
چو ارغنده شد رای جنگ آمدش .

فردوسی .


برد سوی خوارزم کوس بزرگ
سپاهی بکردار ارغنده گرگ .

فردوسی .


...سپاهی بکردار ارغنده شیر.

فردوسی .


...سوی رزم آمد چو ارغنده شیر.

فردوسی .


شیر ارغنده اگر پیش تو آید بنبرد
پیل آشفته اگر گرد تو گردد بجدال .

فرخی .


بگشتند با هم دو گرد سترگ
که ارغنده بودند مانند گرگ .

اسدی .


بگشتند با هم دو گرد سترگ
بخون چنگ شسته چو ارغنده گرگ .

اسدی .


بزد نعره ای پهلوان دلیر
بسوی نریمان چو ارغنده شیر.

اسدی .


وز آنجای با ویژگان رفت چیر
سوی لشکرش همچو ارغنده شیر.

اسدی .


|| سهمگین . || اندوهگین . اندوهناک :
زره در بر و بر سرش نیز ترگ
دل ارغنده و تن نهاده بمرگ .

فردوسی .


|| جنگاور. (مجمعالفرس ) (مؤید الفضلاء). || حریص . خداوند شره . (برهان ). || مستی که طالب و حریص شراب باشد. (برهان ).
ترجمه مقاله