ترجمه مقاله

ارقان

لغت‌نامه دهخدا

ارقان . [ اَ ] (اِ) به لغت رومی حنائی باشد که بر دست و پا بندند. خوردن نیم مثقال از آن قولنج را بگشاید. گویند چون طفلی را ابتدای آبله برآوردن باشد قدری بر کف پای او مالند، ایمن بود از آن که آبله از چشم او برآید و به این معنی بجای نون ، قاف هم به نظر آمده است . (برهان قاطع). || به لغت مغرب الاقصی نوعی از بادام کوهی است که آن را لوزالبربر گویند و روغن آن را زیت الهرجان خوانند. (برهان ). لوزالسودان . ارجن . ارژن . بادام تهله . بخورک . ارجان . روغن جلّوز. رجوع به ارجان شود.
ترجمه مقاله