ارماشلغتنامه دهخداارماش . [ اِ ] (ع مص ) برگ برآوردن درخت . || شکافته شدن . || بسیار نگریستن بسستی و بر هم زدن چشم . || اندک اشک ریزه ریختن : اَرْمَش َ فی الدّمع؛ ای ارَش قلیلاً. (منتهی الأرب ).