ترجمه مقاله

ارمان

لغت‌نامه دهخدا

ارمان . [ اَ ] (اِ) آرزو. (جهانگیری ) (برهان ). اَمَل . || حسرت . (جهانگیری ) (برهان ) (اوبهی ): ارمان حسرت خوردن بود. (صحاح الفرس ). || امید. رَجاء :
نه امّید آن کایچ بهتر شوی تو
نه ارمان آن کم تو دل نگسلانی .

منوچهری .


|| رنج . (فرهنگ اسدی ). رنج بردن . (برهان ) (اوبهی ). رنجگی . (فرهنگ اسدی ):
به ارمان و اروند مرد هنر
فرازآورد گنج زرّ و گهر .

فردوسی .


|| پشیمانی . (سروری ) (برهان ) (اوبهی ). پشیمان شدن . (شعوری ). دریغ. افسوس . (برهان ). || دست رس (؟) :
هر زمان مرتبتی نو دهد او را بر خویش
هر دو روزی بمرادی دهد او را ارمان .

فرخی .


- ارمان خوار و ارمان خور ؛ حسرت خورنده . (برهان ) (آنندراج ). حسیر. آرزوکننده . (السامی ).
- ارمان خورانیدن ؛ تحسیر. (تاج المصادر بیهقی ).
- ارمان خوردن ؛ لهف . (دهار). اَسَف . حسر. حسرة. (تاج المصادر بیهقی ). حسرت بردن . تحسّر. (دهّار). تلهّف . (دهّار) (تاج المصادر بیهقی ).
شواهد نظمی که برای این کلمه آمده است چنانکه آرمان ظاهراً همه برای یک معنی است که تقریباً کمال مطلوب یا غایت امل و نظایر آن باشد.
ترجمه مقاله