ترجمه مقاله

ارمغانی

لغت‌نامه دهخدا

ارمغانی . [ اَ م َ ] (اِ) ارمغان . (مؤید الفضلاء). (برهان ). یرمغان . راه آورد. (اوبهی ) :
چو فکرت بمعراج معنی خرامد
همه حور عین آورد ارمغانی .

کمال اسماعیل .


چه ارمغانی از این به که دوستار آید
تو خود بیا که دگر هیچ درنمی باید.

سعدی .


توچه ارمغانی آری که بدوستان فرستی
چه از آن به ارمغانی که تو خویشتن بیائی .

سعدی .


آنرا که تو از سفر بیائی
حاجت نبود به ارمغانی .

سعدی .


بدل گفتم از مصر قند آورند
بر دوستان ارمغانی برند.

سعدی .


چه گنج است کان ارمغانیم نیست
دریغا جوانی ، جوانیم نیست .

نظامی .


ترجمه مقاله