ترجمه مقاله

اروغ

لغت‌نامه دهخدا

اروغ . [ اُ ] (ترکی - مغولی ، اِ) خاندان . خویش و تبار. نسل و اعقاب و آل و احفاد. (شعوری ) : اروغ و اولاد و احفاد چنگیزخان . (جهانگشای جوینی ). اکنون که اکثر اقالیم در تحت تصرف و فرمان اروغ چنگیزخان ... (جهانگشای جوینی ). طائفه ٔ مغولان پیش از آنک کوس دولت چنگیزخان و اروغ او فروکوبند... (جهانگشای جوینی ). بفر دولت ... چنگیزخان و اروغ او کار مغول از آن چنان مضایق ... بامثال چنین وسعت ... رسیده است . (جهانگشای جوینی ). تا سرحدّ ماچین و اقصای چین که مقر سریر مملکت و اروغ اسباط چنگیزخان است . (جهانگشای جوینی ). فرمانروایی چنگیزخان و اروغ او. (جامع التواریخ رشیدی ). اکناف ربع مسکون در تحت فرمان ما و اروغ چنگیزخان است . (رشیدی ). غرض از ترتیب این مقدمه ... که مشتمل است بر ذکر تواریخ ... چنگیزخان و آباء و اجداد... و اولاد و اروغ نامدار.(رشیدی ). داستان جغتای خان پسر دوم چنگیزخان و اروغ او. (رشیدی ). داستان جوجی خان پسر مهین چنگیزخان و اروغ او. (رشیدی ). نوبت خانیت و پادشاهی عالم بچنگیزخان و اروغ بزرگوار و اخلاف نامدار او رسید. (رشیدی ). در بیان داستانهای چنگیزخان و اروغ نامدار او که بعضی قاآن هر عهد شده اند و پادشاهی معین نیافته ... (رشیدی ). و بیضه ٔ حوزه ٔ ممالک را... باروغ نامدار و اخلاف بزرگوار باقی گذاشت . (رشیدی ).و رجوع به اوروق شود.
ترجمه مقاله