ترجمه مقاله

اروند

لغت‌نامه دهخدا

اروند. [ اَ وَ ] (اِخ ) کوهی است . (مهذب الاسماء). کوهی است بدر همدان . (فرهنگ اسدی ). کوه الوند . (سروری ) (غیاث اللغات ). نام کوهی است بسیار سبز و خرم و شهر همدان در پایه ٔ آن کوهست و مردم همدان در احادیث و نظم و نثر خود از آن بسیار یاد کنند و وی را از بزرگترین مفاخر شهر خود شمارند و در غربت بدان اظهار شوق کنند و اروند را بر دیگر بلاد تفضیل دهند. عین القضاة عبداﷲبن محمد المیانجی در مکتوبی که باهل همدان نوشت ، آنگاه که محبوس بود، از آن چنین یاد کند:
اَلا لَیت شعری هل تری العین مرّةً
ذُری قُلتی أروَند مِن هَمذان
بِلادٌ بها نِیطَت علی َّ تمائمی
و اءُرضِعت ُ من عِقّانِها بِلبان .
و شاعری از مردم همدان گوید:
تذکرت ُ من أروندَ طیب َ نسیمه
فقلت ُ لقلبی بالفراق سلیم
سَقَی اﷲ أرونداً وَ رَوض َ شِعابه
و مَن حَلّه ُ من ظاعِن و مقیم
و ایامنا اذ نحن فی الدّار جِیرةً
و اذ دهرنا بالوصل غیر ذمیم .
معروف است که اکثر آبهای کوهها از پائین آنها جاری گردد مگر اروند که آب آن از بالا فرود آید ومنابع وی در قله است . یکی از شعرای همدان در این قطعه اروند را بر بغداد تفضیل دهد و بدان اظهار شوق کند:
و قالت نساءُ الحی ّ أین َ ابن ُ أختنا
اَلا خبّرونا عنه حییتم ُ وَفدا
رعَاه ضَمان ُ اﷲ هل فی بلادکم
اَخو کرَم یَرعی لذی حَسَب عهداً
فان ّ الذی خَلّفتموه بارضکم
فَتی مَلاَ َٔ الأحشاءَ هِجرانه وجدا
أبغداد کم تنسیه ِ أروند مَربعاً
الاَخاب من یَشرِی ببغدادِ اروندا
فَدَتهُن ّ نفس لوسَمِعن َ بما ارَی
رمَی کل جید من تَنَهﱡدِه ِ عِقدا.
یکی از مردم همدان روایت کرده که نزد ابی عبداﷲ جعفربن محمدالصادق (ع )شدم . فرمود از مردم کجائی ، گفتم از جبال ، گفت از کدام شهر. گفتم همدان . گفت آیا کوه همدان را که ((راوند)) نامند میشناسی . گفتم جعلنی اﷲ فداک ، آنرا ((اروند)) خوانند. گفت نعم اما ان فیه عیناً من عیون الجنة.اهل همدان را عقیده بر آن است که چشمه ای که آن حضرت اشارت کرده همان چشمه ای است که در قله ٔ اروند جاری است و در وقتی معین از سال آب آن از شکاف سنگی بیرون آید و آن گوارا و بسیار سرد است و اگر کسی در یکشبانه روز صد رطل یا بیشتر از آن بنوشد ثقلی احساس نکند، بلکه در مزاج او سودمند افتد. و در روایتی آمده که اگر کسی صد رطل از این آب بیاشامد باز بدان مایل است و چون ایام معدوده ٔ مزبور بگذرد آب چشمه خشک گردد و دیگر اثری از آن بجای نماند تا سال آینده در همان وقت و روز مخصوص بی کم و کاست آب آن جاری شود آن موجب شفای مرضی است که از هر جا بسوی آن آیند و گویند چون جمعیت بسیار آنجا گرد آیند آب آن زیاده شود و چون کم باشند آب آن نیز کم گردد. محمدبن بشار همدانی اروند را چنین توصیف کرده است :
سقیاً لِظلّک یا اروند من جبل
و ان رَمَیناک بالهُجران و التلل
هَل یعلم الناس ُ ما کلّفتنی حِججاً
من حب ِ مائک اذ یَشفی من العِلَل ِ
لا زِلت َ تُکسی من الانواءِ أردیة
من ناضر انق اَو ناعِم خَضِل ِ
حتی تزور العذاری کل ّ شارقة
افیاءَ سَفحک یستصبین ذاالغزل
و اَنت فی حُلَل و الجو فی حُلَل ِ
و البیض فی حُلَل و الرّوض فی حُلَل ِ
هم او راست در وصف اروند:
تزیِّنت الدنیا و طاب جنانُها
وَ ناح َ علی أغصانها ورشانها
وَ أمرَعَت القیِعَان ُ و اخضرَّ نبتها
و قام علی الوَزن السواءِ زمانُها
و جاءَت جنوُدٌ من قُری الهندِ لم تکن
لتأتی الاّحین َ یأتی أوَانُها
مسوّدةٌ دُعْج َ العیون کانّما
لُغات ُ بنات ِ الهند تحکی لسانُها
لَعَمْرک ما فی الأرض شی ٌٔ نلذه
من العَیش الاّ فوقها همذَانُها
اذا استقبل َ الصیف ُ الربیعَ و اعشبَت ْ
شماریخ من اروند شُم َّ قِنَانها
و هاج علیهم بالعراق و أرْضه
هواجرُ یشْوی اهلها لَهبَانُها
سقِتْک َ ذُری أروند من سَیح ذاِئب
من الثلج أنهاراً عِذاباً رعانُها
تَری الماءَ مُسْتناً علی ظهر صخره
ینابیعَ یُزهی حسْنَها و استنانها
کأن َ بها شوْباً من الجنة التی
تفیض ُ علی سکانها حیوانُها
علی روضة یشفی المحِب ّ جنانها
فیاساقِی الکاس اسقیانی مدامَةً
مکلَّلَة بالنّور تحکی مضاحکاً
شقائقها فی غایة الحُسن بانُها
کان ّ عروس َ الحی بین خلالها
قلائدُ یاقوت زَهاها اقترانُها
تهاویل ُ من حُمْر و صُفَر کأنها
ثَنایا العذَارَی ضاحکا اُقحوَانُها.
و اشعار مردم همدان در وصف اروند و متنزهات آن بسیار است و بدین قدر اکتفا شد. (معجم البلدان ).
فارقت اروند لاطابت مراتعها
بعد کما لم یطب لی بعدها جبل ...
هبنی اطلعت علی اروند ثانیةً
هل للشباب الذی ضیعته بدل .
اروند بر وزن و معنی الوند است و آن کوهی باشد در نواحی همدان گویند شخصی در آن کوه آسوده است که نام او اروند بوده و آن را بنام او خوانند. (برهان ). کوهی است در عراق عجم در جهت جنوبی شهر همدان . (قاموس الاعلام ترکی ) : و مطبخ او [ شیرویه ] در ناحیت اسدآباد بود، و اکنون دیهی است آنرا صبخ [ ظ: مطبخ ] خوانند، و بتابستان بیشتری بر کوه اروند همدان و آن نواحی آنجا که دکان خسرو خوانند. (مجمل التواریخ و القصص ص 81).
صدای ناله خصمت ز کوه این آمد
پس ای درشت گرانجان سرود چون اروند؟
اثیرالدین اخسیکتی (از جهانگیری و شعوری ).
شراری جهد زآتش نعل اسبش
که حرّاقش اروند و ثهلان نماید.

خاقانی .


و رجوع بهمان کتاب ص 133 و 522 شود. نام این کوه در پهلوی (هم در زند - تفسیر اوستا - و هم در کتب دیگر پهلوی ) بهمان صورت ((اروند)) یاد شده و در اوستا ائورونت آمده که لغةً به معنی تند و تیز و دلیر و پهلوانست . (یشتها تألیف پورداود ج 2 ص 327). و بمناسبت شکوه و بزرگی کوه همدان را اروند نام نهاده اند. (یشتها ج 1 ص 225). و رجوع به الوند شود.
ترجمه مقاله