ترجمه مقاله

اریمازس

لغت‌نامه دهخدا

اریمازس . [ اَ زِ ] (اِخ ) آریمازِس (هرمز، اهورامزدا). نام سرداری سغدی که با سی هزار سپاهی در جاهای سخت کوهی (در سغد) نشسته و منتظر جنگ با اسکندر بود و آذوقه ٔ دو سال را داشت . این کوه بارتفاع سی اِستاد (یک فرسنگ ) است و محیط پایه ٔ آن 150 استاد (پنج فرسنگ ). چون کوه مزبور در همه جا مانند دیواری بالا رفته ، فقط بواسطه ٔیک راه باریک میتوان به آن صعود کرد. چشمه های بسیاردر این کوه جاری بود و تمام این چشمه ها جمع شده رودی ایجاد میکرد و رود مزبور از پهلوهای کوه جریان داشت . اسکندر نظر بصعوبت محل خواست از تسخیر آن صرف نظر کند، ولی در ثانی از این فکر خود پشیمان گشته درصدد تصرف برآمد، اما مقتضی دید با آریمازس داخل مذاکره شود، با این امید، که شاید او بی جنگ تسلیم گردد. نظر به این مقصود کوفاس پسر ارته باذ را برسولی نزد وی فرستاد، ولی او موفق نشد، زیرا آریمازس جواب داد، که مقدونیها پرندارند، که بپرند. وقتی که این جواب به اسکندر رسید، این حرف بر اوگران آمد و بسرداران خود امر کرد، سیصد نفر از جوانان چست و چالاک مقدونی نزد او آرند. چون آنها حاضر شدند، به آنها گفت ، من با شما از دربند کیلیکیه و سنگرهای سخت گذشتم و حالا هم امیدواری من بشماست ، که هم سن من هستید. بعد دستور داد، چگونه از یگانه راه باریک بالا رفته قله ٔ کوه را تصرف کنند و از آنجا با علامت هائی رسیدن خود را بقله بقشون مقدونی اطلاع دهند. جوانان مزبور هر یک طناب و قلابی با خود برداشته روانه شدند. صعود بسیار سخت بود و در بعض جاها بالاروندگان قلاب را در سنگ فروبرده خود را بالا میکشیدند. با وجود این 30 نفر از آنها از سختی صعود تلف شد، ولی سایرین بعد از دو روز بقله رسیدند و شب را استراحت کرده روزدیگر از دودی ، که از یکی از غارها برمیخاست ، مکمن دشمن را یافته با علاماتی به مقدونی ها خبر دادند. پس از آن اسکندر دوباره کوفاس را برسولی نزد آریمازس فرستاد و دستور داد که اگر او باز مقاومت کند، جوانان مقدونی را، که در قله هستند به او نشان دهد، او داخل مذاکره شده و در ابتداء آریمازس جواب منفی داد ولی ، وقتی که کوفاس مقدونیهائی را، که بالای قله بودند به او نمود، آریمازس پنداشت ، که عده ٔ آنها بسیار است . بعد این تصور و نیز همهمه ٔ مقدونیها و آواز شپیور آنان از پائین باعث ترس او شده کوفاس را، که براه افتاده بود، آواز داد و با او سی نفر از سران قشون خود نزد اسکندر فرستاد، تا ترتیبی برای تسلیم کردن کوه بدهند، مشروط بر اینکه مقدونیها اجازه دهند سغدیها از کوه خارج شوند. اسکندر جوابهای سابق آریمازس را که بنخوت او بسیار برخورده بود، بخاطر آورده شرایط را قبول نکرد، بعد خود آریمازس با اقربایش نزد اسکندر آمد و اوامر کرد، آنها را چوب زده بعد بدار آویزند، پس از آن همراهان مقتول را برده کرده باهالی قلعه هائی ، که ساخته بود، بخشید. این است مضمون نوشته های کنت کورث راجع بکوه مزبور. (ایران باستان صص 1736 - 1738).
ترجمه مقاله